فیک🫦doubt in love🫦پارت♡27♡
فیک🫦doubt in love🫦پارت♡27♡
جیمی : هوووف باش راه افتادم
راوی: همشون رفتن کارخونه جمع شدن جنس ها رو گرفتن پولشون رو هم دادن بعد به یه باند دیگا جنس فروختن کارشون تموم شد رفتن قهوه درست کردن نشستن رو مبل شروع گردن حرف زدن
کوک : اوفف خسته شدم دست و گردن و پا دیگه واسم نموند
ته : من که مث سگ گرم امه درجه اسپیلت رو زیاد کن
جیمی : من تشنمه یونجون تا قهوه ام سرد شه اب بقل دستت رو بده من بخورم تشنه گیم رفع شه
یونجون : وقتی نشست رو مبل یه دفتر دستور غذایی رو میز بود روش نوشته بود دستور دیس میوه این غذا برای صبحونا پر کاربرد تره یونجونم یاد ا.ت افتاد و حواسش پرت شد
جیمی : هوووف باش راه افتادم
راوی: همشون رفتن کارخونه جمع شدن جنس ها رو گرفتن پولشون رو هم دادن بعد به یه باند دیگا جنس فروختن کارشون تموم شد رفتن قهوه درست کردن نشستن رو مبل شروع گردن حرف زدن
کوک : اوفف خسته شدم دست و گردن و پا دیگه واسم نموند
ته : من که مث سگ گرم امه درجه اسپیلت رو زیاد کن
جیمی : من تشنمه یونجون تا قهوه ام سرد شه اب بقل دستت رو بده من بخورم تشنه گیم رفع شه
یونجون : وقتی نشست رو مبل یه دفتر دستور غذایی رو میز بود روش نوشته بود دستور دیس میوه این غذا برای صبحونا پر کاربرد تره یونجونم یاد ا.ت افتاد و حواسش پرت شد
۳.۶k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.