Part¹
Part¹
*مشترک مورد نظر خاموش می باشد...*
با حرص تلفن رو روی میز گذاشت و سرش رو بین دستاش گرفت ساعت ⁴ صبح بود و پسرش همچنان بیرون بود و چیزی که دیوونش میکرد خاموش بودن گوشی پسرش بود!
مرد مقابلش آروم لب زد:
_بازم خاموشه؟
+خاموشه...
_تقصیر توئه ،تو گذاشتیش بره!گفتم حق نداره بره اون پارتی فاکی ،نتیجشو تحویل بگیر!
+تهیونگ همه چیزو ننداز تقصیر من!خودتم مقصر بودی،چرا جلوشو نگرفتی؟مگه مخالف پارتی رفتنش نبودی؟
_فقط ساکت شو!
دختر با حرص تک خنده ای کرد و زمزمه کرد:
+همیشه همین بودی کیم تهیونگ..همیشه دنبال مقصر برای خرابکاریات بودی اگه اون روز لعنتی قبولت نمی کردم الان مجبور نبودم مشکلات زندگیتو حل کنم
تهیونگ با پوزخند سرش رو بالا اورد و موهاشو مرتب کرد:
_مشکلات زندگیم؟تا قبل از اومدن تو که زندگیم بی نقص بود ،تو خودت مشکلی!
اگه وقتی پدرمادرم گفتن تو حامله نمیشی،کلی بیماری و مشکل و کوفت و زهرمار داری من نمیگفتم خودم درمان مشکلاتش میشم الان تو عین نفهما جلوم ننشسته بودی و اینجوری بی گناه خودتو نشون نمیدادی!لعنت به من و اون روز لعنتی
دخترک کم کم اشکش در اومده بود،این مرد قلب داشت؟به چه حقی بخاطر بیماری هایی که خودش مقصرش نبود سرزنشش میکرد؟به چشمهای قهوه ای رنگ پسر خیره شد و گفت
+فکر نکن خودت از اول این بودی،من آدمت کردم،من با بدبختی های زندگیت کنار اومدم اون وقت اینه جوابم؟هیچ زنی مثل منِ احمق نمیاد زندگیشو حروم یه مرد نمک نشناسی مثل تو کنه!وقتی مین هو اومدو از سالم بودنش مطمئن شدم تکلیفمو باهات روشن میکنم،حالا میبینی!
و با عصبانیت به سمت آشپزخونه حرکت کرد،بطری مشروبی برداشت و از اشپزخونه خارج شد که صدای مرد در اومد
_برای منم بیار
+فکر نمیکنم اون روز تعهد داده باشم که من بردتم و مسئول انجام کارای توام!
مرد عصبی بلند شد و نزدیک دختر شد،با چشمهای خشمگین مشغول نوازش موهاش شد
_دختر خوب..میدونی که من چقدر میتونم برات ترسناک باشم!پس حرفمو گوش بده و برو برام بیار باشه عزیزم؟
پوزخندی زد،مثل تهیونگ دستش رو به سمت موهای پسر برد و مشغول نوازش موهای خرمایی رنگش شد :
+پسر خوب...میدونی که من بردت نیستم!پس حرفمو گوش بده و برو برای خودت مشروب بریز و بنوش،باشه عزیزم؟
و گونش رو بوسید ،تهیونگ با خشم موهای دخترک مقابلش رو کشید:
_گوشات مشکل دارن؟گفتم برو برام مشروب بیار!سریع!
خواست جوابی بده که در باز شد
*مشترک مورد نظر خاموش می باشد...*
با حرص تلفن رو روی میز گذاشت و سرش رو بین دستاش گرفت ساعت ⁴ صبح بود و پسرش همچنان بیرون بود و چیزی که دیوونش میکرد خاموش بودن گوشی پسرش بود!
مرد مقابلش آروم لب زد:
_بازم خاموشه؟
+خاموشه...
_تقصیر توئه ،تو گذاشتیش بره!گفتم حق نداره بره اون پارتی فاکی ،نتیجشو تحویل بگیر!
+تهیونگ همه چیزو ننداز تقصیر من!خودتم مقصر بودی،چرا جلوشو نگرفتی؟مگه مخالف پارتی رفتنش نبودی؟
_فقط ساکت شو!
دختر با حرص تک خنده ای کرد و زمزمه کرد:
+همیشه همین بودی کیم تهیونگ..همیشه دنبال مقصر برای خرابکاریات بودی اگه اون روز لعنتی قبولت نمی کردم الان مجبور نبودم مشکلات زندگیتو حل کنم
تهیونگ با پوزخند سرش رو بالا اورد و موهاشو مرتب کرد:
_مشکلات زندگیم؟تا قبل از اومدن تو که زندگیم بی نقص بود ،تو خودت مشکلی!
اگه وقتی پدرمادرم گفتن تو حامله نمیشی،کلی بیماری و مشکل و کوفت و زهرمار داری من نمیگفتم خودم درمان مشکلاتش میشم الان تو عین نفهما جلوم ننشسته بودی و اینجوری بی گناه خودتو نشون نمیدادی!لعنت به من و اون روز لعنتی
دخترک کم کم اشکش در اومده بود،این مرد قلب داشت؟به چه حقی بخاطر بیماری هایی که خودش مقصرش نبود سرزنشش میکرد؟به چشمهای قهوه ای رنگ پسر خیره شد و گفت
+فکر نکن خودت از اول این بودی،من آدمت کردم،من با بدبختی های زندگیت کنار اومدم اون وقت اینه جوابم؟هیچ زنی مثل منِ احمق نمیاد زندگیشو حروم یه مرد نمک نشناسی مثل تو کنه!وقتی مین هو اومدو از سالم بودنش مطمئن شدم تکلیفمو باهات روشن میکنم،حالا میبینی!
و با عصبانیت به سمت آشپزخونه حرکت کرد،بطری مشروبی برداشت و از اشپزخونه خارج شد که صدای مرد در اومد
_برای منم بیار
+فکر نمیکنم اون روز تعهد داده باشم که من بردتم و مسئول انجام کارای توام!
مرد عصبی بلند شد و نزدیک دختر شد،با چشمهای خشمگین مشغول نوازش موهاش شد
_دختر خوب..میدونی که من چقدر میتونم برات ترسناک باشم!پس حرفمو گوش بده و برو برام بیار باشه عزیزم؟
پوزخندی زد،مثل تهیونگ دستش رو به سمت موهای پسر برد و مشغول نوازش موهای خرمایی رنگش شد :
+پسر خوب...میدونی که من بردت نیستم!پس حرفمو گوش بده و برو برای خودت مشروب بریز و بنوش،باشه عزیزم؟
و گونش رو بوسید ،تهیونگ با خشم موهای دخترک مقابلش رو کشید:
_گوشات مشکل دارن؟گفتم برو برام مشروب بیار!سریع!
خواست جوابی بده که در باز شد
۲.۲k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.