fake kook
fake kook
part*7
هانی: اینکه با چند تا پسر توی کلاستون بودی
ا/ت: هیچکدومش
کوک: مگه پسر تو کلاسشون هست
هانی: فکر کنم پر باشه الان یه دقیقه بری تو گوشی ا/ت دیگه به دکترا اعتماد نداری
ا/ت: داداش گلم خفه شو
کوک بهم پیام داد
کوک: چشمم روشن
ا/ت: باور نکن
کوک: گوشیتو از زیر بده من سریع
ا/ت: باشه بیا
گوشیو دادم به کوک
هانی:دلم میخواد باهات بیام کلاس
ا/ت: چیمیگی برا خودت
هانی: جونگکوک کار داری یا نه
کوک: نه
هانی: بریم کلاسشون
کوک: اگه میخوای تا بریم
هانی: بریم
ا/ت: شما چرا میخواید بیاید
هانی: ببین ترسید
رفتیم داخل هانی کوک هم بودن
تو کلاس بودیم
هانی:اون دختره رو ببین چه خوبه
کوک: کجا ببینم
با پا زدم رو پای کوک نگام کرد چیزی نگفت
هانی: اینم ببین
کوک: کجا
استاد: شما دوتا کی هستید اخر کلاسید
هانی: ما همراه ا/ت هستیم
استاد: خیلی حرف میزنید برید بیرون
هانی: دیگه تکرار نمیشه
استاد: بهت گفتم برید بیرون خانم کیم توهم برو
ا/ت: استاد من که کاری نکردن
استاد: گفتم بیرون یعنی بیرون سریع ا/ت اخراجی
ا/ت: استاد
استاد:برو بیرون گفتم
رفتم بیرون سریع از کوک و هانی جدا شدم
رفتم سمت خونه
هانی: بیا سوار شو اجی میرسونمت
ا/ت: هانی میری یا پلیس خبر کنم که مزاحم شدی
هانی: یعنی چی
ا/ت: پلیس که نمیدونه ما خواهر برادریم الان زنگ میزنما سریع برو
هانی: خب باشه رفتم
منم رفتم خونه و نشستم تو اتاقم
شب
خواستم گوشیمو در بیارم یادم افتاد پیش کوکه
هانی: اجی
ا/ت: مرض برو بیرون
یکی داشت در میزد رفتم با لباس خواب بودم رفتم درو باز کردم
کوک: ا/ت
ا/ت: بیا داخل هانی داخله
کوک: با خودت کار دارم
ا/ت: چیه
کوک: گوشیت
ا/ت: کامل نگاش کردی
کوک: ببخشید
ا/ت: به همین راحتی
کوک: خودت که دکتری که چرا کلاس میری
ا/ت:نباید چیز جدید یاد بگیرم خب مامانم صدام میزنه من برم
کوک: باشه خداحافظ
درو بستم رفتم سمت اتاقم
#کوک
#فیک
#سناریو
#فیک_بی_تی_اس
part*7
هانی: اینکه با چند تا پسر توی کلاستون بودی
ا/ت: هیچکدومش
کوک: مگه پسر تو کلاسشون هست
هانی: فکر کنم پر باشه الان یه دقیقه بری تو گوشی ا/ت دیگه به دکترا اعتماد نداری
ا/ت: داداش گلم خفه شو
کوک بهم پیام داد
کوک: چشمم روشن
ا/ت: باور نکن
کوک: گوشیتو از زیر بده من سریع
ا/ت: باشه بیا
گوشیو دادم به کوک
هانی:دلم میخواد باهات بیام کلاس
ا/ت: چیمیگی برا خودت
هانی: جونگکوک کار داری یا نه
کوک: نه
هانی: بریم کلاسشون
کوک: اگه میخوای تا بریم
هانی: بریم
ا/ت: شما چرا میخواید بیاید
هانی: ببین ترسید
رفتیم داخل هانی کوک هم بودن
تو کلاس بودیم
هانی:اون دختره رو ببین چه خوبه
کوک: کجا ببینم
با پا زدم رو پای کوک نگام کرد چیزی نگفت
هانی: اینم ببین
کوک: کجا
استاد: شما دوتا کی هستید اخر کلاسید
هانی: ما همراه ا/ت هستیم
استاد: خیلی حرف میزنید برید بیرون
هانی: دیگه تکرار نمیشه
استاد: بهت گفتم برید بیرون خانم کیم توهم برو
ا/ت: استاد من که کاری نکردن
استاد: گفتم بیرون یعنی بیرون سریع ا/ت اخراجی
ا/ت: استاد
استاد:برو بیرون گفتم
رفتم بیرون سریع از کوک و هانی جدا شدم
رفتم سمت خونه
هانی: بیا سوار شو اجی میرسونمت
ا/ت: هانی میری یا پلیس خبر کنم که مزاحم شدی
هانی: یعنی چی
ا/ت: پلیس که نمیدونه ما خواهر برادریم الان زنگ میزنما سریع برو
هانی: خب باشه رفتم
منم رفتم خونه و نشستم تو اتاقم
شب
خواستم گوشیمو در بیارم یادم افتاد پیش کوکه
هانی: اجی
ا/ت: مرض برو بیرون
یکی داشت در میزد رفتم با لباس خواب بودم رفتم درو باز کردم
کوک: ا/ت
ا/ت: بیا داخل هانی داخله
کوک: با خودت کار دارم
ا/ت: چیه
کوک: گوشیت
ا/ت: کامل نگاش کردی
کوک: ببخشید
ا/ت: به همین راحتی
کوک: خودت که دکتری که چرا کلاس میری
ا/ت:نباید چیز جدید یاد بگیرم خب مامانم صدام میزنه من برم
کوک: باشه خداحافظ
درو بستم رفتم سمت اتاقم
#کوک
#فیک
#سناریو
#فیک_بی_تی_اس
۳۸.۸k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.