و
و
چقدر دلم گیر توست...
تویی که برایم
یک جفت گوش شنوا همدم، محرم
تکیه گاه و آرامش هستی...
دلم گیر توست و دلگرم دستانت
که شانه ِشده
برای قامت زنانگیم
تا از یاد ببرم غم هام را از یاد ببرم...
که برای کسی مهم نبوده ام
و فراموش کنم
که سرک ها کشیده شد
در لابه لای زندگیم
دلم گرم توست...
که از یاد بردم ،که بودم و که هستم...
تمام زن بودنم
دلش به دل حضورت بنداست
بی حاشیه برای آرام گرفتن
درمیان آغوشت جان می دهم
دلم گیر توست...
به حکم آرامش جان
آسایش خیال، دلم گیر بودنهای
بی منت و بی آلایش...
همین رویاها و خاطرات خیال برانگیز است
که تو را جان و جهانم کرده...
چقدر دلم گیر توست...
تویی که برایم
یک جفت گوش شنوا همدم، محرم
تکیه گاه و آرامش هستی...
دلم گیر توست و دلگرم دستانت
که شانه ِشده
برای قامت زنانگیم
تا از یاد ببرم غم هام را از یاد ببرم...
که برای کسی مهم نبوده ام
و فراموش کنم
که سرک ها کشیده شد
در لابه لای زندگیم
دلم گرم توست...
که از یاد بردم ،که بودم و که هستم...
تمام زن بودنم
دلش به دل حضورت بنداست
بی حاشیه برای آرام گرفتن
درمیان آغوشت جان می دهم
دلم گیر توست...
به حکم آرامش جان
آسایش خیال، دلم گیر بودنهای
بی منت و بی آلایش...
همین رویاها و خاطرات خیال برانگیز است
که تو را جان و جهانم کرده...
۹.۲k
۰۲ آذر ۱۴۰۲