تقدیر سیاه و سفید p17
دراز کشیدیم
گفتم: میشه یه سوال بپرسم
تهیونگ با چشمای بسته جواب داد: بپرس
من: اقای جونگ کوک بهم یکم گفت راجب گذشتت ، اون دختر واقعا چیکار کرد ؟
چشماشو باز کرد : با پسرای دیگه خوابید ..خیانت کرد
من: متاسفم ...دوسش داشتی؟؟
تهیونگ: بیشتر از همه چیز و همه کس ، حاضر بودم تمام زندگی و جونمو بهش بدم
من: الان کجاست..ازدواج کرده؟
اخمی کرد که فهمیدم زیاده روی کردم : ببخشید
دیگه چیزی بینمون رد و بدل نشد و خوابیدیم
چند روز گذشت به غیر از موقع هایی که خودش میگفت بیا پایین برای غذا اصلا بیرون از اتاق نمیرفتم
سعی میکردم تا حد امکان عصبانیش نکنم
ولی آهع تا کی باید هر کاری میگه بکنم تا کتک نخورم!؟
ولی چاره ای نبود باید هر کاری میگفت انجام میدادم وقتی عصبانی میشد غیر قابل کنترل بود... دلم واسه جولیان تنگ شده ینی الان کجاست .. چیزی خورده ..سردش نباشه
صبح تهیونگ گفت به هیچ وجه پایین نرم مهمون داره غذا هم خدمتکار میاره
ساعت ۱۱ بود .
یه صدای داد از پایین شنیدم صداش آشنا بود باید بدونم کیه
آروم در رو باز کردم فق میخواستم از بالای نرده ها ببینم کیه
یواشکی پایین پله ها نشستم . باورم نمیشد آقای لی بود با همون پسره مین هو م...م..مگه اون نمرده بود اینجا چه خبرههههه
اقای لی با عصبانیت : اون دیگه نمیتونه اینجا بمونه من حتی میتونم این موضوع رو به قاضی گزارش بدم ونسا کجاس
تهیونگ یقه مین هو رو گرفت : مگه نگفتم گورتو گم کن هااااااا
مین هو: میخپاستم برم ژاپن پیش پدر حتی بلیط هم گرفته بودم ولی این یارو پیدام کرد
یقشو ول کرد و گفت: گمشو هر چه زودتر
آقای لی خواست مانع رفتنش بشه ولی سری رفت
اونم دوباره با خشم برگشت سمت تهیونگ
گفت: هر چه زودتر بگو ونسا کجاس و گرنه با پلیس میام ..پلیس و دادپرس هم اگه بفهمه مرگ مین هو رو جعل کردی در حالی که فق سرش شکسته بود قطعا میندازنت زندان
تهیونگ پوزخندی زد : اون خودش اون برگه رو امضا کرد و اسمش هم نوشت پس تو با هر جور قانونی که میخای میتونی بیای ..همون جوری که قاضی رو خریدم پلیسم میتونم با پول بخرم
نمیتوستم اتفاقات رو هضم کنم ینی جولیان قاتل نبود و حتی من هم میتونستم از اینجا برم ولی ولی تهیونگ فق مانع بود
این بهترین فرصت بود که از اینجا خلاص شم
یهو همون دختره که ازش خوشم نمیومد اسمش سونگ یی بود رفت و در گوش تهیونگ یه چیزی گفت
گفتم: میشه یه سوال بپرسم
تهیونگ با چشمای بسته جواب داد: بپرس
من: اقای جونگ کوک بهم یکم گفت راجب گذشتت ، اون دختر واقعا چیکار کرد ؟
چشماشو باز کرد : با پسرای دیگه خوابید ..خیانت کرد
من: متاسفم ...دوسش داشتی؟؟
تهیونگ: بیشتر از همه چیز و همه کس ، حاضر بودم تمام زندگی و جونمو بهش بدم
من: الان کجاست..ازدواج کرده؟
اخمی کرد که فهمیدم زیاده روی کردم : ببخشید
دیگه چیزی بینمون رد و بدل نشد و خوابیدیم
چند روز گذشت به غیر از موقع هایی که خودش میگفت بیا پایین برای غذا اصلا بیرون از اتاق نمیرفتم
سعی میکردم تا حد امکان عصبانیش نکنم
ولی آهع تا کی باید هر کاری میگه بکنم تا کتک نخورم!؟
ولی چاره ای نبود باید هر کاری میگفت انجام میدادم وقتی عصبانی میشد غیر قابل کنترل بود... دلم واسه جولیان تنگ شده ینی الان کجاست .. چیزی خورده ..سردش نباشه
صبح تهیونگ گفت به هیچ وجه پایین نرم مهمون داره غذا هم خدمتکار میاره
ساعت ۱۱ بود .
یه صدای داد از پایین شنیدم صداش آشنا بود باید بدونم کیه
آروم در رو باز کردم فق میخواستم از بالای نرده ها ببینم کیه
یواشکی پایین پله ها نشستم . باورم نمیشد آقای لی بود با همون پسره مین هو م...م..مگه اون نمرده بود اینجا چه خبرههههه
اقای لی با عصبانیت : اون دیگه نمیتونه اینجا بمونه من حتی میتونم این موضوع رو به قاضی گزارش بدم ونسا کجاس
تهیونگ یقه مین هو رو گرفت : مگه نگفتم گورتو گم کن هااااااا
مین هو: میخپاستم برم ژاپن پیش پدر حتی بلیط هم گرفته بودم ولی این یارو پیدام کرد
یقشو ول کرد و گفت: گمشو هر چه زودتر
آقای لی خواست مانع رفتنش بشه ولی سری رفت
اونم دوباره با خشم برگشت سمت تهیونگ
گفت: هر چه زودتر بگو ونسا کجاس و گرنه با پلیس میام ..پلیس و دادپرس هم اگه بفهمه مرگ مین هو رو جعل کردی در حالی که فق سرش شکسته بود قطعا میندازنت زندان
تهیونگ پوزخندی زد : اون خودش اون برگه رو امضا کرد و اسمش هم نوشت پس تو با هر جور قانونی که میخای میتونی بیای ..همون جوری که قاضی رو خریدم پلیسم میتونم با پول بخرم
نمیتوستم اتفاقات رو هضم کنم ینی جولیان قاتل نبود و حتی من هم میتونستم از اینجا برم ولی ولی تهیونگ فق مانع بود
این بهترین فرصت بود که از اینجا خلاص شم
یهو همون دختره که ازش خوشم نمیومد اسمش سونگ یی بود رفت و در گوش تهیونگ یه چیزی گفت
۱۹.۹k
۱۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.