پارت ۳۲:
پارت ۳۲:
رسیدیم خونه کوک منو بغل کرد و برد داخل در اتاقو باز کرد و منو داخل اتاق گذاشت خودشم اومد داخل اتاق.
کوک: لباساتو عوض کن.
رفتم سریع بغلش کردم اونم بغلم کرد .
نیلیکا: تو این همه سال زنده بودی چرا بر نگشتی؟
کوک: میخواستم انتقام بگیرم .
بعد شروع که به بوسیدن لبام خیلی وحشیانه لبامو میخورد .
بعد از ۵مین ازم جدا شد.
نیلیکا: آرام باش.
کوک: خیلی دلم برام مزشون تنگ شده بود فرشته کوچولو.
نیلیکا: خب من میرم لباسمو در بیارم.
رفتم داخل حمام لباسامو درآوردم موهامو باز کردم و آرایشمو پاک کردم دست صورتمو شستم لباس راحتی پوشیدم و اومدم بیرون.
کوک داخل اتاق نبود فکر کنم رفته پایین رفتم پایین راستی حواسم نبود اینجا خونه کیه؟
نیلیکا: کوک کجایی؟
کوک: تو آشپزخونه ام بیبی.
رفتم پیشش داشت غذا درست میکرد .
نیلیکا: کوک ما که همین الان تو تالار غذا خوردیم.
کوک: دیدم هیچی نخوردی منم نخوردم بیا بشین الان آماده میشه بیبی.
نیلیکا: باش فقط اینجا خونه کیه؟
کوک: خونه جدیدمون .
نیلیکا: آها....
تا اومدم ادامه حرفمو بزنم زنگ خونه به صدا در اومد.
کوک: من میرم باز کنم تو حواست به غذا ها باشه.
نیلیکا: باشه.
کوک رفت در رو باز کرد بعد از یک دقیقه دیدم بچهها اومدن داخل آشپزخونه.
ته: نیلیکا😭😭
اومد بغلم بغلش کردم.
نیلیکا: من خوبم تهیونگ😊
یه نگاه به کوک کردیم دیدیم داره عین قاتل ها به ته نگاه میکنه
ته: خب من غلط خوردم.
رفت عقب سومی اومد بغلم کرد.
سومی: دلم برات تنگ شده بود.
نیلیکا: منم.
رسیدیم خونه کوک منو بغل کرد و برد داخل در اتاقو باز کرد و منو داخل اتاق گذاشت خودشم اومد داخل اتاق.
کوک: لباساتو عوض کن.
رفتم سریع بغلش کردم اونم بغلم کرد .
نیلیکا: تو این همه سال زنده بودی چرا بر نگشتی؟
کوک: میخواستم انتقام بگیرم .
بعد شروع که به بوسیدن لبام خیلی وحشیانه لبامو میخورد .
بعد از ۵مین ازم جدا شد.
نیلیکا: آرام باش.
کوک: خیلی دلم برام مزشون تنگ شده بود فرشته کوچولو.
نیلیکا: خب من میرم لباسمو در بیارم.
رفتم داخل حمام لباسامو درآوردم موهامو باز کردم و آرایشمو پاک کردم دست صورتمو شستم لباس راحتی پوشیدم و اومدم بیرون.
کوک داخل اتاق نبود فکر کنم رفته پایین رفتم پایین راستی حواسم نبود اینجا خونه کیه؟
نیلیکا: کوک کجایی؟
کوک: تو آشپزخونه ام بیبی.
رفتم پیشش داشت غذا درست میکرد .
نیلیکا: کوک ما که همین الان تو تالار غذا خوردیم.
کوک: دیدم هیچی نخوردی منم نخوردم بیا بشین الان آماده میشه بیبی.
نیلیکا: باش فقط اینجا خونه کیه؟
کوک: خونه جدیدمون .
نیلیکا: آها....
تا اومدم ادامه حرفمو بزنم زنگ خونه به صدا در اومد.
کوک: من میرم باز کنم تو حواست به غذا ها باشه.
نیلیکا: باشه.
کوک رفت در رو باز کرد بعد از یک دقیقه دیدم بچهها اومدن داخل آشپزخونه.
ته: نیلیکا😭😭
اومد بغلم بغلش کردم.
نیلیکا: من خوبم تهیونگ😊
یه نگاه به کوک کردیم دیدیم داره عین قاتل ها به ته نگاه میکنه
ته: خب من غلط خوردم.
رفت عقب سومی اومد بغلم کرد.
سومی: دلم برات تنگ شده بود.
نیلیکا: منم.
۵.۶k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.