رمان عشق سیاه و سفید...~part:56

(و بعد نونا میره محکم ا/ت رو بغل میکنهو اون خیلی خوشحال بودکه با یه ایرانی در ارتباطه...)
سینو: اروم بغلش کن دردش میگیره....
نونا: وایی ببخشید اصن حواسم نبود....(بعد از ا/ت جدا میشه...)
ا/ت: نه بابا دردم نگرفت خوبم راحت باش...
(درو میبندن و وارد اشپز خونه میشن روی صندلی اوپن میشنن تا باهم بیشتر اشنا بشن...)
ا/ت: تو همون دختری هستی که همش یا با باغچه یا با تمیز کردن سالن درگیره؟!
نونا: اوهوم ارع خودمم....
ا/ت: خب خودتو معرفی کن....دوست دارم بیشتر بشناسمت...
نونا: من اسمم نوناست۱۹سالمه یک سال ازت بزرگترم... اونی میتونی صدام کنی من هم کار میکنم هم درس میخونم.... یه برادر بزتر از خودم دارم...
خانوادمم تو بوسان زندگی میکنن...
من اینجا اومدم کار کنم چون همه میگفتن حقوقش خوبه من از۱۳سالگی هم درس میخوندم هم کار میکردم....
ا/ت: افرین تو حتما در اینده به چیزی میخوای میرسی....
نونا: خیلی ممنون
ا/ت: فک کنم تو دیگه منو بشناسی و نیازی به معرفی کردن خودم نیس کلا من جنجالی شدم تو عمارت... همه میشناسنم...(خنده)
نونا: میشه گفت مشهور(خنده)
نونا: چقدر هم خوب کره ای حرف میزنی.... عالیه...!! پرفکت!!!
ا/ت: مرسی....(لبخند زیبا و اروم)
ا/ت: من از۱۳سالگی علاقع پیدا کردم به کره کیدراما و کیپاپ بخاطر همین کره اینده ی منه.... و من بهش رسیدم ولی این همه بدبختی.... منتظرش نبودم فکر کردم بیام کره همچی درست میشه...
.. ★
.. ★
.. ★