وقتی عاشق مدیرت میشی پارت *۲۵*
که گوشی کوک زنگ خورد... دید که مادرشه
کوک:دو دقیقه ساکت شو مامانمه(نسبتا داد)
مامان:سلام پسرم
کوک:سلام مامان
مامان:عروسم کجاست میخوام باهاش صحبت کنم...
کوک:سوریا بیا مامانمه(سرد)
سوریا:بده من... سلام مامان
مامان:سلام عروس قشنگم(ایییششش)
سوریا:کاری داشتی
مامان:آره سوریا ببین اون قرصایی که بهت گفتم میخورین... بعضیا برای کوکه و بعضیاش برای تو....
و مامان کوک و سوریا باهم حرف زدن...
مامان:خب من دیگه میرم خدانگهدار
سوریا:خداحافظ
کوک:چیکار داشت...(سرد)
سوریا:مامانت داست با من حرف میزد نه تو... حتما کار با من داشته.... راستی مامانت قرص داده و باید اونارو بخوریم برای بچه دار شدن
کوک:اصلأ دوست ندارم از تو بچه داشته باشم..
سوریا:حالا میبینی(مغرورانه)
و رفتن شام خوردن
یون جی ویو
حوصلم سر رفته... کاش پیش کوک بودم..... وایسا ببینم..... به بورام زنگ بزنم شاید بزاره برم پیشش
یون جی به بورام زنگ زدو
یون جی:الو... الو سلام
بورام:سلام..(آروم)
و یون جی شنید از خونه بورام سر و صدا شدید میاد
یون جی:چیزی شده
بورام:هیچی.... خانواده بابام دارن با خانواده مامانم دعوا میکنن..... یون جی میتونم بیام پیشت..ث
یون جی:آره بیا خوبه(خوشحالی)
بورام:میتونم... چند روز بمونم... قراره اینجا فقط دعوا بشه...به خدا بعد رفتن مامانم خونه مثل قبل قشنگ نیست(بغض)
یون جی:گریه نکن دختر...... خوب میشه بمونی....درکت میکنم
بورام:باشه.... من برم ساکم رو جم کنم.. فعلا
یون جی:فعلا...
و یون جی قطع کرد..
کوک ویو
دلم برای یون جی تنگ شده... امروز دیدمش ولی... ولی دلم براش تنگ شده
سوریا:بیا بریم بخوابی
کوک:برو تو اتاقت...
سوریا:هووفف... حداقل باید قرصاتو بخوری...
کوک:اون وقت برای چی...
سوریا:برای این که بچه دار شیم... نکنه میخوای اسم یه زن نازا رو روم بزارن
کوک:برای من فرقی نمیکنه.....
سوریا:باید قرصاتو بخوری
کوک:هووففف.... نمیخورم چون نمیخوام از تو بچه داشته باشم ..
سوریا:باش خودت خواستی....بعدا بهمامانت جواب میدی...
کوک:گفتی به مامانم نه بع تو
سوریا قرصای خودش رو خورد
کوک:میرم بخوابم
سوریا:وایسا منم بیام
کوک:مگه پیش من میخوابی... خودت اتاق داری دیگه..
سوریا:هوففففف
یون جی ویو
بلاخره بورام اومد
بورام:سلام خوبی....
یون جی:سلام عزیزم... بشین اینجا..... وایسا برم برات قهوه بیارم
بورام:ممنونم... چه خبر از جونگ کوک
یون جی:هیچی والا.. برات باید بگم که وقتی کوک گفت مادرش براش به دختر دیگه در نظر گرفته ... بعد ۲ هفته کوک و اون دختره عروسی کردن... ولی کوک گفته که طلاقش میده..
بورام:آها... ای بابا همه یه جور مشکلی دارن
یون جی:آره... میگم صورتت چه تغییری کرده.... میکاپ کردی
بورام:آره(عکس)
یون جی:دیگه چخبر...
بورام:هیچی والا بدبختی.....عموم تو قمار باخته و زن عموم رو داده به یه نفر... اصلا خانواده ما یه وضعیته
یون جی:هییی.... امید وارم خوب بشه همه مشکلاتت
و بورام و یون جی کلی باهم حرف زدن
کوک ویو
داشت خوابم میبرد که....
کپی ممنوع❌
شرط ۲۵ لایک و ۱۹ کامنت و ۱ فالو
کوک:دو دقیقه ساکت شو مامانمه(نسبتا داد)
مامان:سلام پسرم
کوک:سلام مامان
مامان:عروسم کجاست میخوام باهاش صحبت کنم...
کوک:سوریا بیا مامانمه(سرد)
سوریا:بده من... سلام مامان
مامان:سلام عروس قشنگم(ایییششش)
سوریا:کاری داشتی
مامان:آره سوریا ببین اون قرصایی که بهت گفتم میخورین... بعضیا برای کوکه و بعضیاش برای تو....
و مامان کوک و سوریا باهم حرف زدن...
مامان:خب من دیگه میرم خدانگهدار
سوریا:خداحافظ
کوک:چیکار داشت...(سرد)
سوریا:مامانت داست با من حرف میزد نه تو... حتما کار با من داشته.... راستی مامانت قرص داده و باید اونارو بخوریم برای بچه دار شدن
کوک:اصلأ دوست ندارم از تو بچه داشته باشم..
سوریا:حالا میبینی(مغرورانه)
و رفتن شام خوردن
یون جی ویو
حوصلم سر رفته... کاش پیش کوک بودم..... وایسا ببینم..... به بورام زنگ بزنم شاید بزاره برم پیشش
یون جی به بورام زنگ زدو
یون جی:الو... الو سلام
بورام:سلام..(آروم)
و یون جی شنید از خونه بورام سر و صدا شدید میاد
یون جی:چیزی شده
بورام:هیچی.... خانواده بابام دارن با خانواده مامانم دعوا میکنن..... یون جی میتونم بیام پیشت..ث
یون جی:آره بیا خوبه(خوشحالی)
بورام:میتونم... چند روز بمونم... قراره اینجا فقط دعوا بشه...به خدا بعد رفتن مامانم خونه مثل قبل قشنگ نیست(بغض)
یون جی:گریه نکن دختر...... خوب میشه بمونی....درکت میکنم
بورام:باشه.... من برم ساکم رو جم کنم.. فعلا
یون جی:فعلا...
و یون جی قطع کرد..
کوک ویو
دلم برای یون جی تنگ شده... امروز دیدمش ولی... ولی دلم براش تنگ شده
سوریا:بیا بریم بخوابی
کوک:برو تو اتاقت...
سوریا:هووفف... حداقل باید قرصاتو بخوری...
کوک:اون وقت برای چی...
سوریا:برای این که بچه دار شیم... نکنه میخوای اسم یه زن نازا رو روم بزارن
کوک:برای من فرقی نمیکنه.....
سوریا:باید قرصاتو بخوری
کوک:هووففف.... نمیخورم چون نمیخوام از تو بچه داشته باشم ..
سوریا:باش خودت خواستی....بعدا بهمامانت جواب میدی...
کوک:گفتی به مامانم نه بع تو
سوریا قرصای خودش رو خورد
کوک:میرم بخوابم
سوریا:وایسا منم بیام
کوک:مگه پیش من میخوابی... خودت اتاق داری دیگه..
سوریا:هوففففف
یون جی ویو
بلاخره بورام اومد
بورام:سلام خوبی....
یون جی:سلام عزیزم... بشین اینجا..... وایسا برم برات قهوه بیارم
بورام:ممنونم... چه خبر از جونگ کوک
یون جی:هیچی والا.. برات باید بگم که وقتی کوک گفت مادرش براش به دختر دیگه در نظر گرفته ... بعد ۲ هفته کوک و اون دختره عروسی کردن... ولی کوک گفته که طلاقش میده..
بورام:آها... ای بابا همه یه جور مشکلی دارن
یون جی:آره... میگم صورتت چه تغییری کرده.... میکاپ کردی
بورام:آره(عکس)
یون جی:دیگه چخبر...
بورام:هیچی والا بدبختی.....عموم تو قمار باخته و زن عموم رو داده به یه نفر... اصلا خانواده ما یه وضعیته
یون جی:هییی.... امید وارم خوب بشه همه مشکلاتت
و بورام و یون جی کلی باهم حرف زدن
کوک ویو
داشت خوابم میبرد که....
کپی ممنوع❌
شرط ۲۵ لایک و ۱۹ کامنت و ۱ فالو
۱۲.۲k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.