ناگهان آمد و دلشوره به دلها انداخت
ناگهان آمد و دلشوره به دلها انداخت
عشق، اینگونه جهان را به تقلا انداخت
قطره از ابر جدا شد که به دریا برسد
تشنگی دام به اندازهی صحرا انداخت
ترس در جامهی صبر آمد و دستم را بست
کار امروز مرا باز به فردا انداخت
عقل چون در قلمم جوهر معنا می ریخت
عشق در دفتر خود نام مرا جا انداخت
آنقدر در طلب هیچ دویدم که سراب
کودک شوق مرا عاقبت از پا انداخت
هیچ جز تکیه به خوش عهدی ایام نبود
اشتباهی که دلم گردن دنیا انداخت
مثل سهراب دلم از همه عالم که گرفت
قایقی ساخت و یک روز به دریا انداخت...
عشق، اینگونه جهان را به تقلا انداخت
قطره از ابر جدا شد که به دریا برسد
تشنگی دام به اندازهی صحرا انداخت
ترس در جامهی صبر آمد و دستم را بست
کار امروز مرا باز به فردا انداخت
عقل چون در قلمم جوهر معنا می ریخت
عشق در دفتر خود نام مرا جا انداخت
آنقدر در طلب هیچ دویدم که سراب
کودک شوق مرا عاقبت از پا انداخت
هیچ جز تکیه به خوش عهدی ایام نبود
اشتباهی که دلم گردن دنیا انداخت
مثل سهراب دلم از همه عالم که گرفت
قایقی ساخت و یک روز به دریا انداخت...
۱.۸k
۱۱ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.