رسیدیم خونه چون کوک مرد منظم و تمیزی بود واقعا نیازی به ج
رسیدیم خونه چون کوک مرد منظم و تمیزی بود واقعا نیازی به جمو جور کردن نبود جونگکوک وقتی تو آشپزخونه بودم گفت که میره یکم خرید
کنه منم لباس راحتی پوشیدم که یهو صدای بازشدن در اومد گفتم جونگکوک اومدی بیا من دارم فیلم میبینم عشقم
یهو برگشتم و دیدم یه مرد غریبه داره نزدیکم
میشه..ماتم برده بود گفتم تو کی هستی گفت من صاحب هتل هستم چند وقتی هست بهت چشم دارم گفتم گمشو بیرون بی حیا من دوست پسر دارم گفت برام مهم نیست یه شبه هعی نزدیک تر شدو دستاش رو دو طرف من حلقه کرد
جونگکوک رسید و اون صحنه رو دید ولی هنوز اتفاقی نیفتاده بود به موقع رسید
کوک یقه مرده رو گرفت و تا تونست بهش مشت زد و دست منو گرفت و سوار ماشین کرد تا بریم
توراه گفت فکر نمیکردم جلو چشمم این کارو کنی همه چیرو توضیح دادم ولی راضی نشد گفتم کوک همین اتفاق برای توهم افتاد ولی من آنقدر جدی نگرفتم گفت اون خواهرم بود
کوک چی داری میگی برو از همون مرتیکه کصکش بپرس برات متاسفم ماشین و نگه داشت و دوید تا به هتل برسه منم انقد گریه کردم که چشام سرخ شد وقتی کوک برگشت بایه دسته گل اومد و کلی معذرت خواهی کرد
ولی دلم واقعا شکسته بود
منم یکم خودمو گرفتم ولی باز تا قت نیاوردم و بخشیدمش ازون موقع گفتیم که باید به هم دیگه اعتماد کنیم
یه خونه خریدیم و جابه جا شدیم وا قعا خسته بودیم پس شام روهم از بیرون سفارش دادیم و لباس عوض کردیم
موقع غذا خوردن بغل دهن من کثیف شدو کوک تمیزش کرد وقتی خال پایین لب کوک و دیدم وسوسه شدم و لبای همو گرفتیم و دست روی شونه هاش گذاشتم روی ران پاش نشستم و ادامه دادیم تا اینکه به سمت تخت رفتیم خیمه روی من زد گردنش رو چنان بوسه ای میزدم که کبودیش رنگ بنفش بود
+17
دوست دارم حمایتم کنید لطفا
کنه منم لباس راحتی پوشیدم که یهو صدای بازشدن در اومد گفتم جونگکوک اومدی بیا من دارم فیلم میبینم عشقم
یهو برگشتم و دیدم یه مرد غریبه داره نزدیکم
میشه..ماتم برده بود گفتم تو کی هستی گفت من صاحب هتل هستم چند وقتی هست بهت چشم دارم گفتم گمشو بیرون بی حیا من دوست پسر دارم گفت برام مهم نیست یه شبه هعی نزدیک تر شدو دستاش رو دو طرف من حلقه کرد
جونگکوک رسید و اون صحنه رو دید ولی هنوز اتفاقی نیفتاده بود به موقع رسید
کوک یقه مرده رو گرفت و تا تونست بهش مشت زد و دست منو گرفت و سوار ماشین کرد تا بریم
توراه گفت فکر نمیکردم جلو چشمم این کارو کنی همه چیرو توضیح دادم ولی راضی نشد گفتم کوک همین اتفاق برای توهم افتاد ولی من آنقدر جدی نگرفتم گفت اون خواهرم بود
کوک چی داری میگی برو از همون مرتیکه کصکش بپرس برات متاسفم ماشین و نگه داشت و دوید تا به هتل برسه منم انقد گریه کردم که چشام سرخ شد وقتی کوک برگشت بایه دسته گل اومد و کلی معذرت خواهی کرد
ولی دلم واقعا شکسته بود
منم یکم خودمو گرفتم ولی باز تا قت نیاوردم و بخشیدمش ازون موقع گفتیم که باید به هم دیگه اعتماد کنیم
یه خونه خریدیم و جابه جا شدیم وا قعا خسته بودیم پس شام روهم از بیرون سفارش دادیم و لباس عوض کردیم
موقع غذا خوردن بغل دهن من کثیف شدو کوک تمیزش کرد وقتی خال پایین لب کوک و دیدم وسوسه شدم و لبای همو گرفتیم و دست روی شونه هاش گذاشتم روی ران پاش نشستم و ادامه دادیم تا اینکه به سمت تخت رفتیم خیمه روی من زد گردنش رو چنان بوسه ای میزدم که کبودیش رنگ بنفش بود
+17
دوست دارم حمایتم کنید لطفا
۳.۳k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.