عشق و نفرت پارت ۳
ات :جیمین رفت منم سعی کردم بخوابم تا فردا
*فردا صبح
ات:بیدار شدم رفتم دست صورتمو شستم و صبحانه خوردم داشتم میرفتم بالا توی اتاقم تا لباسامو عوض کنم یهو کوک رو دیدم چند دقیقه چشم تو چشم به هم نگاه کردیم
کوک: صبح بود داشتم میرفتم پایین که یهو دیدمش هنوز لباس کارشو نپوشیده بود یه تیشرت لش مشکی تنش بود با یه شلوارک خیلی کوتاه که اصلا معلوم نبود موهاشم گوجه بود و این خیلی کیوتش میکرد چند دقیقه جذبش شدم بعد نگاهمو ازش دزدیدم و رفتم پایین
کوک:اجوما من میرم سرکار به ات بگید وقتی اومدم بیاد اتاقم باهاش کار دارم
اجوما:چشم ارباب
کوک:رسیدم شرکت نمیتونستم اون تصویری که با اون لباس دیدم رو از ذهنم بیرون کنم اون پوست سفید تح.ریک کنندش
کوک پسر تو چت شده لعن.تی حواستو جمع کن
ات:تو این چند ساعت که کوک نبود داشتم کارای خونرو انجام میدادم اجوما بهم گفته بود ارباب اومد برم بالا کارم داره نمیدونم چیکار داره ولی استرس دارم
کوک:هوف بالاخره تموم شد
تو راه برگشت بودم که یه بار دیدم چون خسته بودم رفتم تو شروع کردم به نوشیدنی خوردن
بند چند تا لیوان دیگه حالم دست خودم نبود نفهمیدم چجوری ولی رسیدم به اتاقم افتادم رو تخت که صدای در اومد
بیا تو
بچه ها ادامشو مینویسم ولی شماهم حمایت کنید =)
*فردا صبح
ات:بیدار شدم رفتم دست صورتمو شستم و صبحانه خوردم داشتم میرفتم بالا توی اتاقم تا لباسامو عوض کنم یهو کوک رو دیدم چند دقیقه چشم تو چشم به هم نگاه کردیم
کوک: صبح بود داشتم میرفتم پایین که یهو دیدمش هنوز لباس کارشو نپوشیده بود یه تیشرت لش مشکی تنش بود با یه شلوارک خیلی کوتاه که اصلا معلوم نبود موهاشم گوجه بود و این خیلی کیوتش میکرد چند دقیقه جذبش شدم بعد نگاهمو ازش دزدیدم و رفتم پایین
کوک:اجوما من میرم سرکار به ات بگید وقتی اومدم بیاد اتاقم باهاش کار دارم
اجوما:چشم ارباب
کوک:رسیدم شرکت نمیتونستم اون تصویری که با اون لباس دیدم رو از ذهنم بیرون کنم اون پوست سفید تح.ریک کنندش
کوک پسر تو چت شده لعن.تی حواستو جمع کن
ات:تو این چند ساعت که کوک نبود داشتم کارای خونرو انجام میدادم اجوما بهم گفته بود ارباب اومد برم بالا کارم داره نمیدونم چیکار داره ولی استرس دارم
کوک:هوف بالاخره تموم شد
تو راه برگشت بودم که یه بار دیدم چون خسته بودم رفتم تو شروع کردم به نوشیدنی خوردن
بند چند تا لیوان دیگه حالم دست خودم نبود نفهمیدم چجوری ولی رسیدم به اتاقم افتادم رو تخت که صدای در اومد
بیا تو
بچه ها ادامشو مینویسم ولی شماهم حمایت کنید =)
۳.۱k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.