"قطاری به سمت ناکجا آباد"p7
وقتی دیدم اینطوری با حسرت داره گریه می کنه از خودم بدم اومد حداقل باید براش توضیح میدادم دروغگوی خوبی نیس الکی میگفت لازم نداره رو شونه کسی گریه کنه بزور سر پاست سرشو انداخته بود پایین و گریه می کرد دیگه نتونستم تحمل کنم و محکم بغلش کردم
_سخته ولی ببخشم منو یادت بیاد
_یادم نمیاد تورو الانم دستاتو از روم بردار
_فقط پنج ثانیه
ویو آیسل:
دلم میخواست نه پنج ثانیه بکه پنج ساعت تو بغلش بمونم ولی غرورم اجازه نمی داد اما باید یه تذکر به خودم بدم.تو زندگیم به ی نفر احتیاج دارم که منو از ته دل بفهمه همه ما یه شونه لازم داریم برای گریه کردن یه نفر که بهش تکیه کنیم شاید داشتم اشتباه می کردم تو این مدت اصلا حواسم به رابرت نبود خیسی شونمو احساس کردم این اولین باری بود که داشت جلوم گریه می کرد پس لابد از من داغون تره دستمو دور کمرش حلقه کردم و گفتم:
_چی کار کنم دیگه دلم بزرگه(با لبخند)
_همیشه وقتی به مو میرسم پیدات میشه
_دیگه ولم نکن اگه مشکلی بود باید باهم حلش کنیم
_دیگه ازش فرار نمی کنم
_قول بده
_وقتی شکمت سیر شه بهتر قول میدی
_هنوزم بی مزه ای
ویو آیسل:
می خواستم برم که یهو کشیدم سمت خودش و وحشیانه شروع کرد به مک زدن لبام طوری که ناله های ریزی ازمون سر میزد.وقتی که دوتامون به نفس نفس افتادیم کمرمو گرفت و گفت:
_قول میدم فقط مرگ جدامون کنه
_قول میدم توی زندگی بعدیم پیدات می کنم
_لبات هنوز خوشمزن ولی هنوز سیر نشدم
ویو رابرت:
خواستم دوباره شروع کنم که ینفر در زد
_ایشش(زیر لب)کیه
_قربان مدرک پیدا کردم...
_سخته ولی ببخشم منو یادت بیاد
_یادم نمیاد تورو الانم دستاتو از روم بردار
_فقط پنج ثانیه
ویو آیسل:
دلم میخواست نه پنج ثانیه بکه پنج ساعت تو بغلش بمونم ولی غرورم اجازه نمی داد اما باید یه تذکر به خودم بدم.تو زندگیم به ی نفر احتیاج دارم که منو از ته دل بفهمه همه ما یه شونه لازم داریم برای گریه کردن یه نفر که بهش تکیه کنیم شاید داشتم اشتباه می کردم تو این مدت اصلا حواسم به رابرت نبود خیسی شونمو احساس کردم این اولین باری بود که داشت جلوم گریه می کرد پس لابد از من داغون تره دستمو دور کمرش حلقه کردم و گفتم:
_چی کار کنم دیگه دلم بزرگه(با لبخند)
_همیشه وقتی به مو میرسم پیدات میشه
_دیگه ولم نکن اگه مشکلی بود باید باهم حلش کنیم
_دیگه ازش فرار نمی کنم
_قول بده
_وقتی شکمت سیر شه بهتر قول میدی
_هنوزم بی مزه ای
ویو آیسل:
می خواستم برم که یهو کشیدم سمت خودش و وحشیانه شروع کرد به مک زدن لبام طوری که ناله های ریزی ازمون سر میزد.وقتی که دوتامون به نفس نفس افتادیم کمرمو گرفت و گفت:
_قول میدم فقط مرگ جدامون کنه
_قول میدم توی زندگی بعدیم پیدات می کنم
_لبات هنوز خوشمزن ولی هنوز سیر نشدم
ویو رابرت:
خواستم دوباره شروع کنم که ینفر در زد
_ایشش(زیر لب)کیه
_قربان مدرک پیدا کردم...
۴.۷k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.