میراث ابدی۲ 💜پــارت۳۱💜 کپ👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــ بعد صبحونه حرف میزنیم.
صبحونمونو در سکوت و آرامش خوردیم............
بابا: خب؟
ــ میخوام یکیو برام پیدا کنید.
بابا: کیو؟
ــ ایل شین سوک تقریبا یه تاجره.
مامان: چرا میخوای پیداش کنی؟
ــ میشناسیش؟
مامان: آره اون گفت که تو و بوگوم اومدید اینجا.
ــ پس میشناسیش.
مامان: چرا میخواییش؟
ــ اون میدونه که دوماه کیه.
بابا: چی؟؟؟؟ واقعا؟
مامان: واقعا؟
ــ فکر کنم اون نامه رو هم اون به شما داد درسته؟
مامان: آره. گفت برا پدرم کار میکرده.
ــ اون از نوادگان همون پیشگو هست. فامیلی اون پیشگو هم ایل بود.
بابا: مگه اون پیشگو زن نبود؟
ــ نه اون زمان تمام پیشگویان زن بودن و همشون کشته شدن. و چون ایل مرد بود لو نرفتو زنده ماند.
مامان: باورم نمیشه. چرا به فکر خودم نرسید؟
ــ ایل از خاندان نسبتا اشرافی دوران پادشاه هشتم بودند. با پادشاه ارتباط مخفیانه ای داشتند. بعداز مرگ پادشاه اونا به چین رفتن.
مامان: از کجا فهمیدی اینا رو؟
ــ وقتی تو چین بودیمو رفتیم به دیدنش. اتفاقی یا شایدم برنامه ریزی شده شجره نامه شونو خوندم.
مامان: پس..
ــ تا حالا بهش اهمیت نمیدادم تا اینکه تو خوابم دیدمش. اون تموم ثبتیات اون زمانو داره. دقیق میتونیم بفهمیم اون زمان چه اتفاقی افتاده.
بابا: باید زوتر پیداش کنیم. به بنگ چان میگم.
ــ بهتره دلیل اینکه چرا میخواییم اونو پیدا کنیمو به هیشکسی نگیم. و هیشکی با خبر نشه.
بابا: باشه.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #میراث_ابدی۲
ــ بعد صبحونه حرف میزنیم.
صبحونمونو در سکوت و آرامش خوردیم............
بابا: خب؟
ــ میخوام یکیو برام پیدا کنید.
بابا: کیو؟
ــ ایل شین سوک تقریبا یه تاجره.
مامان: چرا میخوای پیداش کنی؟
ــ میشناسیش؟
مامان: آره اون گفت که تو و بوگوم اومدید اینجا.
ــ پس میشناسیش.
مامان: چرا میخواییش؟
ــ اون میدونه که دوماه کیه.
بابا: چی؟؟؟؟ واقعا؟
مامان: واقعا؟
ــ فکر کنم اون نامه رو هم اون به شما داد درسته؟
مامان: آره. گفت برا پدرم کار میکرده.
ــ اون از نوادگان همون پیشگو هست. فامیلی اون پیشگو هم ایل بود.
بابا: مگه اون پیشگو زن نبود؟
ــ نه اون زمان تمام پیشگویان زن بودن و همشون کشته شدن. و چون ایل مرد بود لو نرفتو زنده ماند.
مامان: باورم نمیشه. چرا به فکر خودم نرسید؟
ــ ایل از خاندان نسبتا اشرافی دوران پادشاه هشتم بودند. با پادشاه ارتباط مخفیانه ای داشتند. بعداز مرگ پادشاه اونا به چین رفتن.
مامان: از کجا فهمیدی اینا رو؟
ــ وقتی تو چین بودیمو رفتیم به دیدنش. اتفاقی یا شایدم برنامه ریزی شده شجره نامه شونو خوندم.
مامان: پس..
ــ تا حالا بهش اهمیت نمیدادم تا اینکه تو خوابم دیدمش. اون تموم ثبتیات اون زمانو داره. دقیق میتونیم بفهمیم اون زمان چه اتفاقی افتاده.
بابا: باید زوتر پیداش کنیم. به بنگ چان میگم.
ــ بهتره دلیل اینکه چرا میخواییم اونو پیدا کنیمو به هیشکسی نگیم. و هیشکی با خبر نشه.
بابا: باشه.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #میراث_ابدی۲
۸.۰k
۱۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.