عشق در یک نگاه❤🍷
عشق در یک نگاه❤🍷
پارت 22
شعار: خدت میدونی❤🍷
با کابوس وحشتناکی که دیدم از خواب پریدم.
گوشبمو ورداشتم و باز کردم.
با پیام اونور که یه تومار بود تقریبا روبرو شدم.
_سلا فرفری خانوم
حسابی عاشقم شدی؟
خب حالا ولت میکنم.
کاری که مادر واقعیت با پدرم کرد.
خاستم انتقام بگیرم.
منم برادر ناتنی رجب بودم و اختیارم دست خودم بود.
من میرم... دقیقا کاری که مادر با پدرم کرد.
پدرم خورد شد! توام خورد شو!
اشکی از چشمام ریخت.
بغضم گرفت...
گوشیمو پرت کردم.
و عصبی بودم...
تصمیم گرفتم فراموش کنم...
اصلا فکر کنم اونوری وجود نداشته(اونیاز دوباره برمیگردن بهم)
ملیس
رجب حالش بدتر میشد.
هوشیاریش میومد پایین و پایین تر.
به رجب زل زده بودم.
صدای بوق دستگاه پیچید.
_رجبببببب
پرستار بدو بدووارد اتاق شد.
دکترا پشت هم وارد اتاق شدن.
اول دکتر با دستش ماساژ قلب داد ولی رجبم نیومد ک نیومد.
از موقعی که نامزد کردیم لجباز بود چه برسه به الان که عقدیم.
دستگاه شوکو روشن کردن.
_بزن150
_چشم
دوباره 150 زد اما برنگشت
_بزن 200
_امادس
_نیومد
اشک همینجوری از چشام میریخت
یازگی و لیزگه یغلم کرده بودن و سرم رو شونه لیزگه بود.
همینجوری تا350 ادامه دادن
_بزار 400 برنگشت دیگه ادامه نمیدیم
_امادس
زدن اما بازم برنگشت
_ساعت فوت 12:24
داشتن دستگاه هارو ازش مبکشیدن که داد زدم.
_ نه نه دست نکشبد ذجب من لجبازه میدونم برمیگرده منو تنها نمیزاره
دست نکشید نطمئنم لجبازیو تموم میکنه.
رفتم پیش دکتره که ار اتاق میومد بیرون و گفتم
ادامه دارد
پارت 22
شعار: خدت میدونی❤🍷
با کابوس وحشتناکی که دیدم از خواب پریدم.
گوشبمو ورداشتم و باز کردم.
با پیام اونور که یه تومار بود تقریبا روبرو شدم.
_سلا فرفری خانوم
حسابی عاشقم شدی؟
خب حالا ولت میکنم.
کاری که مادر واقعیت با پدرم کرد.
خاستم انتقام بگیرم.
منم برادر ناتنی رجب بودم و اختیارم دست خودم بود.
من میرم... دقیقا کاری که مادر با پدرم کرد.
پدرم خورد شد! توام خورد شو!
اشکی از چشمام ریخت.
بغضم گرفت...
گوشیمو پرت کردم.
و عصبی بودم...
تصمیم گرفتم فراموش کنم...
اصلا فکر کنم اونوری وجود نداشته(اونیاز دوباره برمیگردن بهم)
ملیس
رجب حالش بدتر میشد.
هوشیاریش میومد پایین و پایین تر.
به رجب زل زده بودم.
صدای بوق دستگاه پیچید.
_رجبببببب
پرستار بدو بدووارد اتاق شد.
دکترا پشت هم وارد اتاق شدن.
اول دکتر با دستش ماساژ قلب داد ولی رجبم نیومد ک نیومد.
از موقعی که نامزد کردیم لجباز بود چه برسه به الان که عقدیم.
دستگاه شوکو روشن کردن.
_بزن150
_چشم
دوباره 150 زد اما برنگشت
_بزن 200
_امادس
_نیومد
اشک همینجوری از چشام میریخت
یازگی و لیزگه یغلم کرده بودن و سرم رو شونه لیزگه بود.
همینجوری تا350 ادامه دادن
_بزار 400 برنگشت دیگه ادامه نمیدیم
_امادس
زدن اما بازم برنگشت
_ساعت فوت 12:24
داشتن دستگاه هارو ازش مبکشیدن که داد زدم.
_ نه نه دست نکشبد ذجب من لجبازه میدونم برمیگرده منو تنها نمیزاره
دست نکشید نطمئنم لجبازیو تموم میکنه.
رفتم پیش دکتره که ار اتاق میومد بیرون و گفتم
ادامه دارد
۲.۷k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.