ازدواج اجباری مافیا
از زبان جیمین
دیدم هانا تیر خورد اون لحظه دلم میخواست بمیرم دویدم سمتش و تا قبل اینکه بیوفته گرفتمش خیلی اصبانی شدم و یه تیر تو سر اون مرده خالی کردم سوجین فقد داشت گریه میکرد سریع به دکتر خانوادگی زنگ زدم و اونا زود رسیدن
بعد از دوساعت
از زبان هانا بیدار شدم دیدم نامجون جین شوگا جیهوب جیمین تهیونگ کوک و اعضا گروهم یا خوابیدن کرمم فعال شد و جیغ فراتر از بنفش زدم همه از جواب پریدن
نامجون رو نامی میگم
نامی:هوی چته ترسیدم وای خدا
جین:یاخدا (این بچه اصلا افتاد)
شوگا:(این اصلا خوابه ) ای خدا تازه داشتم خواب معشوقم رو میدیم
جیهوب:جیغغغغغغغ(این بچه اصلا چلاق شد)
ته ته:چیشد کی مرد
کوک:یاااااا ترسیدم
جیمین :چیشده عزیزم
همه باهم :چیییی عزیزم
هانا:ای بابا چتونه ما باهم اشتی گردیم
همه باهم:هوراااااا کی عروسیه
هانا:ای خداتا اشتی کردیم دیگه راستی محموله کو
سوجین اومد
سوجین :خواهر ببخشید(با گریه)
هانا:دختر نمیتونم پاشم وگرنه چنان کتکس میزدمت که از مامان هم نخوردی این چه حرفیه تو خواهر منی جون منی چطور میتونم بزارم بمیری حالا بیا بقلم بدو
سوجین باگریه اما خوشحال پرید بقل خواهرش
هانا:اوخخخخخ دوختر اروم باش چلاقم کردی
سوجین اب دماغشو کشید بالا :تو که چلاق بودی
هانا:یاااااا
کوک:بچه ها میبینید ما اینجا خیار سبزیم
همه باهم :ارهه
هانا :خوب شما هم بیاید بقلم
همه رفتن بقل هانا
هانا بازم کرمم گرفت جیغ زدم محموله کووووو
همه :یه جای امن
هانا :اها
خب بچه ها این فیک قراره به زودی تموم بشه میدونید چرا نزاشتمش فکر کردم خرابش کردم برا همون اما خوندمش یه چیز خوب به ذهنم اومد گفتم براتون بنویسم راستی دقت کنید تو این قسمت سناریو هم گزاشتمممم ببینید چقدر من خلاقم خخخخخ
دیدم هانا تیر خورد اون لحظه دلم میخواست بمیرم دویدم سمتش و تا قبل اینکه بیوفته گرفتمش خیلی اصبانی شدم و یه تیر تو سر اون مرده خالی کردم سوجین فقد داشت گریه میکرد سریع به دکتر خانوادگی زنگ زدم و اونا زود رسیدن
بعد از دوساعت
از زبان هانا بیدار شدم دیدم نامجون جین شوگا جیهوب جیمین تهیونگ کوک و اعضا گروهم یا خوابیدن کرمم فعال شد و جیغ فراتر از بنفش زدم همه از جواب پریدن
نامجون رو نامی میگم
نامی:هوی چته ترسیدم وای خدا
جین:یاخدا (این بچه اصلا افتاد)
شوگا:(این اصلا خوابه ) ای خدا تازه داشتم خواب معشوقم رو میدیم
جیهوب:جیغغغغغغغ(این بچه اصلا چلاق شد)
ته ته:چیشد کی مرد
کوک:یاااااا ترسیدم
جیمین :چیشده عزیزم
همه باهم :چیییی عزیزم
هانا:ای بابا چتونه ما باهم اشتی گردیم
همه باهم:هوراااااا کی عروسیه
هانا:ای خداتا اشتی کردیم دیگه راستی محموله کو
سوجین اومد
سوجین :خواهر ببخشید(با گریه)
هانا:دختر نمیتونم پاشم وگرنه چنان کتکس میزدمت که از مامان هم نخوردی این چه حرفیه تو خواهر منی جون منی چطور میتونم بزارم بمیری حالا بیا بقلم بدو
سوجین باگریه اما خوشحال پرید بقل خواهرش
هانا:اوخخخخخ دوختر اروم باش چلاقم کردی
سوجین اب دماغشو کشید بالا :تو که چلاق بودی
هانا:یاااااا
کوک:بچه ها میبینید ما اینجا خیار سبزیم
همه باهم :ارهه
هانا :خوب شما هم بیاید بقلم
همه رفتن بقل هانا
هانا بازم کرمم گرفت جیغ زدم محموله کووووو
همه :یه جای امن
هانا :اها
خب بچه ها این فیک قراره به زودی تموم بشه میدونید چرا نزاشتمش فکر کردم خرابش کردم برا همون اما خوندمش یه چیز خوب به ذهنم اومد گفتم براتون بنویسم راستی دقت کنید تو این قسمت سناریو هم گزاشتمممم ببینید چقدر من خلاقم خخخخخ
۶.۸k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.