عشق مافیای(p17)
از پله ها رفتم پایین و برگه رو کوبوندم رو سینه ی کوک
ا.ت:این شماره ره ی سویونگه
سویونگ فقط میخواست ک رابطه ی مارو خراب کنه
وقتی ک رفتم چک کن ببین اون شماره ی ناشناس شماره ی سویونگ نیست
و اینم بگم ک ت اصلا پدر خوبی نبودی
کوک ویو
حرفایی ک میزد مغزمو درگیر کرده بود
شاید حق با اون بود
ا.ت ویو
از امارت زدم بیرون
از اونجایی ک تنها دوستی ک داشتم یونا بود رفتم پیشش
(دم در خونه ی یونا)
یونا:وایی ا.ت معلوم هست کجایی کل سئولو دنبالت گشتم
ا.ت:میشه بریم داخل(بغض)
یونا:آره بیا بریم
(رفتن داخل)
یونا: بشین روی مبل
یونا:چیزیمیل داری؟
ا.ت:ن بیا بشین برات تعریف کنم
یونا:خب،تعریف کن
ا.ت:(تمام ماجرا رو تعریف کرد)
یونا:وای دختر این خیلی بده
یونا:حالا میخوای چیکار کنی؟
ا.ت: نمیدونم
ا.ت:میتونم پیشه ت بمونم
یونا:البته ک میتونی اگر میخوای تا ابد با من بمون
ا.ت:مرسی یونا
(چند ماه بعد)
یونا:ا.ت بدو دیر شد دکتر منتظره
ا.ت:اومدم
امروز نوبت دکتر داشتم ک ببینم جنسیت بچم چیه
از موقعی ک کوک رفته روی پای خودم وایسادم و کار کردم
یونا هم خیلی کمکم میکرد و الان وضع مالی هردومون عالیه
(داخل دکتر)
پرستار:خانم ا.ت نوبت شماست
ا.ت:بله الان میام
رفتم داخل
دکتر:اینجا دراز بکشید
ا.ت:چشم
دراز کشیدم لباسمو داد بالا و ی مایعی روی شکمم زد
بعد با نمیدونم چی چی(اسمشو یادم نی🗿)داشت داخله مانیتور نگاه میکرد
دکتر:تبریک میگم بچه ی شما.......
ا
ا.ت:این شماره ره ی سویونگه
سویونگ فقط میخواست ک رابطه ی مارو خراب کنه
وقتی ک رفتم چک کن ببین اون شماره ی ناشناس شماره ی سویونگ نیست
و اینم بگم ک ت اصلا پدر خوبی نبودی
کوک ویو
حرفایی ک میزد مغزمو درگیر کرده بود
شاید حق با اون بود
ا.ت ویو
از امارت زدم بیرون
از اونجایی ک تنها دوستی ک داشتم یونا بود رفتم پیشش
(دم در خونه ی یونا)
یونا:وایی ا.ت معلوم هست کجایی کل سئولو دنبالت گشتم
ا.ت:میشه بریم داخل(بغض)
یونا:آره بیا بریم
(رفتن داخل)
یونا: بشین روی مبل
یونا:چیزیمیل داری؟
ا.ت:ن بیا بشین برات تعریف کنم
یونا:خب،تعریف کن
ا.ت:(تمام ماجرا رو تعریف کرد)
یونا:وای دختر این خیلی بده
یونا:حالا میخوای چیکار کنی؟
ا.ت: نمیدونم
ا.ت:میتونم پیشه ت بمونم
یونا:البته ک میتونی اگر میخوای تا ابد با من بمون
ا.ت:مرسی یونا
(چند ماه بعد)
یونا:ا.ت بدو دیر شد دکتر منتظره
ا.ت:اومدم
امروز نوبت دکتر داشتم ک ببینم جنسیت بچم چیه
از موقعی ک کوک رفته روی پای خودم وایسادم و کار کردم
یونا هم خیلی کمکم میکرد و الان وضع مالی هردومون عالیه
(داخل دکتر)
پرستار:خانم ا.ت نوبت شماست
ا.ت:بله الان میام
رفتم داخل
دکتر:اینجا دراز بکشید
ا.ت:چشم
دراز کشیدم لباسمو داد بالا و ی مایعی روی شکمم زد
بعد با نمیدونم چی چی(اسمشو یادم نی🗿)داشت داخله مانیتور نگاه میکرد
دکتر:تبریک میگم بچه ی شما.......
ا
۱۱.۳k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.