آهنگ قلب من 🎼 ●Part 32●
[پرش زمانی به سه سال بعد]
(سونا)
الان سه سال از زمانی که نابی ناپدید شده گذشته ما خیلی گشتیم ولی نتونستیم پیداش کنیم ، من الان سرپرست منیجر های کمپانیم و شوگا هم به عنوان بهترین آهنگساز آسیا انتخاب شد ولی هر دوی ما هنوز دلتنگ نابی هستیم ولی خب دیگه امیدی به برگشتش نیست
(شوگا)
بالاخره کار امروزمم تموم شد و راه افتادم سمت خونه وقتی رسیدم دیدم سانی نشسته رو مبل و به گوشه دیوار خیره شده بود ، از پارسال که دختر دوسالمونو بخاطر مشکل قلبی از دست دادیم اون همیشه یه جا ساکت میشینه و به دیوار زل میزنه و هر وقت که باهم حرف میزنیم دعوامون میشه پس تصمیم گرفتم که کاری به کارش نداشته باشم ، رفتم حموم کردم و رفتم داخل اتاق کارم و لپ تاپم رو روشن کردم ، هنوز فایل آلبوم نابی که هیچوقت منتشر نشد رو دارم اون دختر دیوونه معلوم نیست چه بلایی سرش اومده که سه ساله حتی ازش نشونه کوچیکی هم پیدا نکردیم ، بیخیال اون ماجرا شدم و به کارم رسیدم
[فلش بک به سه سال پیش]
(نابی)
خودم رو رها کردم ولی دستم توسط یه نفر گرفته شد و منو کشید بالا ، وقتی سرمو بالا آوردم دیدم یه مرد میان سال این کارو کرده
نابی: به چه حقی نجاتم ددی هاااااا؟
سوبین: به حقی که من عاشقتم و قراره شوهرت بشم بیبی گرل
نابی: چی!!
اون مرد رو دهنم دستمالی گذاشت و من دیگه چیزی نفهمیدم ، اون مرد منو برد خونش و منو به عقد خودش در اورد و فرداش با پرواز شخصی رفتیم فرانسه ، اون چند بار خواست بهم تجاوز کنه ولی من اجازه ندادم و چندین بار سعی کردم فرار کنم ولی فایده نداشت
[پرش به زمان حال]
بالاخره با نقشه دقیقی که کشیده بودم تونستم فرار کنم و الان تو خاک کره ام باید قبل از اینکه سوبین پیدام کنه برم کمپانی سریع یه ماشین گرفتم و رفتم ، بعد از چهل دقیقه رسیدم و رفتم داخل نگهبان با دیدم من دهنش باز موند بیچاره حق داشت آخه من سه سال گم و گور شده بودم
نابی: اقای کیم نترس من نابیم باید رئیس رو ببینم فعلا
سریع دویدم سمت اتاق رئیس و در زدم و رفتم تو
کپی ممنوع ❌
(سونا)
الان سه سال از زمانی که نابی ناپدید شده گذشته ما خیلی گشتیم ولی نتونستیم پیداش کنیم ، من الان سرپرست منیجر های کمپانیم و شوگا هم به عنوان بهترین آهنگساز آسیا انتخاب شد ولی هر دوی ما هنوز دلتنگ نابی هستیم ولی خب دیگه امیدی به برگشتش نیست
(شوگا)
بالاخره کار امروزمم تموم شد و راه افتادم سمت خونه وقتی رسیدم دیدم سانی نشسته رو مبل و به گوشه دیوار خیره شده بود ، از پارسال که دختر دوسالمونو بخاطر مشکل قلبی از دست دادیم اون همیشه یه جا ساکت میشینه و به دیوار زل میزنه و هر وقت که باهم حرف میزنیم دعوامون میشه پس تصمیم گرفتم که کاری به کارش نداشته باشم ، رفتم حموم کردم و رفتم داخل اتاق کارم و لپ تاپم رو روشن کردم ، هنوز فایل آلبوم نابی که هیچوقت منتشر نشد رو دارم اون دختر دیوونه معلوم نیست چه بلایی سرش اومده که سه ساله حتی ازش نشونه کوچیکی هم پیدا نکردیم ، بیخیال اون ماجرا شدم و به کارم رسیدم
[فلش بک به سه سال پیش]
(نابی)
خودم رو رها کردم ولی دستم توسط یه نفر گرفته شد و منو کشید بالا ، وقتی سرمو بالا آوردم دیدم یه مرد میان سال این کارو کرده
نابی: به چه حقی نجاتم ددی هاااااا؟
سوبین: به حقی که من عاشقتم و قراره شوهرت بشم بیبی گرل
نابی: چی!!
اون مرد رو دهنم دستمالی گذاشت و من دیگه چیزی نفهمیدم ، اون مرد منو برد خونش و منو به عقد خودش در اورد و فرداش با پرواز شخصی رفتیم فرانسه ، اون چند بار خواست بهم تجاوز کنه ولی من اجازه ندادم و چندین بار سعی کردم فرار کنم ولی فایده نداشت
[پرش به زمان حال]
بالاخره با نقشه دقیقی که کشیده بودم تونستم فرار کنم و الان تو خاک کره ام باید قبل از اینکه سوبین پیدام کنه برم کمپانی سریع یه ماشین گرفتم و رفتم ، بعد از چهل دقیقه رسیدم و رفتم داخل نگهبان با دیدم من دهنش باز موند بیچاره حق داشت آخه من سه سال گم و گور شده بودم
نابی: اقای کیم نترس من نابیم باید رئیس رو ببینم فعلا
سریع دویدم سمت اتاق رئیس و در زدم و رفتم تو
کپی ممنوع ❌
۷۰.۹k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.