Seven (part 1)
_مردی گفت:
به کارما اعتقاد داشته باش ، قطعا روزی ضربه نهایی را هوادار توست ...
اما کی آن روز می رسد ؟ کی روزی می رسد که دیگر به این زندگی اجباری مدیون نباشد؟
آه کشید، خم شد و سینی را جلوی مرد مقابلش گرفت
چه زندگی جالبی ، چه راحت در یک ساعت زندگی چدین ساله اش را باخت!
اما او تا اکنون دوام آورده است ، تا برسد به خانواده
چیزی که هرگز قدر آن را ندانست ، هرگز بخاطر داشتن این نعمت شکر نکرد تا اینکه از دستش داد
+ آدما عجیبن، تا وقتی یه چیزی رو دارن مهم نیست اما وقتی از دستش میدن میگن کاشکی یبار دیگه برگرده اون موقع شکرش رو به جا میاره؟!
" ا'ت "
برگشت، با دیدن جک اخم شدیدی در هم کشید
" بله رییس ؟"
با صدایی پر از رگه های عصبی داد کشید
" مگه بهت نگفتم توی قسمت vip بمون برای چی اومدی اینجا؟"
پوزخند زد
" اوه انقدر دلتنگم شدن طاقت دوریم رو ندارن ؟ یا شاید دوباره بخوان لباساشون رو در بیارم؟"
ابرو های جک بالا پریدن که ا'ت عصبی ادامه داد :
" تو گفتی اگه قبول کنم توی بارت کار کنم تو هم قول میدی مردی نمیتونه بهم دست درازی بکنه اما انگار تو میزنی زیر قولت ، منم مجبور نیستم بهش عمل کنم"
پوزخند گوشه لب جک نشست، جلو رفت تا بوی دهان مخلوط با الکل به صورت ا'ت پخش شود
" اوه، میبینم شیر شدی ! نکنه هوس کردی بفروشمت؟ من گفتم برام کار میکنی منم نمی فروشمت به عربا اما اگه انقدر دلتنگ مزایده هستی چرا که نه آخر هفته تو هم توی مزایده قرار میگیری "
دستش از زور عصبانیت، بی کسی و اجبار مشت شد و از بین قفل های دندانش غرید :
" رئیس... متاسفم "
چونه اش قفل دست های خر زور جک شد
" ببین بچه ، هیچ وقت یادت نره من کی هستم و تو کجایی اوکی؟ اگه تا الان زنده ای مدیون منی
پس حرف حرفه منه ! این دفعه رو می بخشم ولی بار آخرت باشه همچین گوهی میخوری!"
به کارما اعتقاد داشته باش ، قطعا روزی ضربه نهایی را هوادار توست ...
اما کی آن روز می رسد ؟ کی روزی می رسد که دیگر به این زندگی اجباری مدیون نباشد؟
آه کشید، خم شد و سینی را جلوی مرد مقابلش گرفت
چه زندگی جالبی ، چه راحت در یک ساعت زندگی چدین ساله اش را باخت!
اما او تا اکنون دوام آورده است ، تا برسد به خانواده
چیزی که هرگز قدر آن را ندانست ، هرگز بخاطر داشتن این نعمت شکر نکرد تا اینکه از دستش داد
+ آدما عجیبن، تا وقتی یه چیزی رو دارن مهم نیست اما وقتی از دستش میدن میگن کاشکی یبار دیگه برگرده اون موقع شکرش رو به جا میاره؟!
" ا'ت "
برگشت، با دیدن جک اخم شدیدی در هم کشید
" بله رییس ؟"
با صدایی پر از رگه های عصبی داد کشید
" مگه بهت نگفتم توی قسمت vip بمون برای چی اومدی اینجا؟"
پوزخند زد
" اوه انقدر دلتنگم شدن طاقت دوریم رو ندارن ؟ یا شاید دوباره بخوان لباساشون رو در بیارم؟"
ابرو های جک بالا پریدن که ا'ت عصبی ادامه داد :
" تو گفتی اگه قبول کنم توی بارت کار کنم تو هم قول میدی مردی نمیتونه بهم دست درازی بکنه اما انگار تو میزنی زیر قولت ، منم مجبور نیستم بهش عمل کنم"
پوزخند گوشه لب جک نشست، جلو رفت تا بوی دهان مخلوط با الکل به صورت ا'ت پخش شود
" اوه، میبینم شیر شدی ! نکنه هوس کردی بفروشمت؟ من گفتم برام کار میکنی منم نمی فروشمت به عربا اما اگه انقدر دلتنگ مزایده هستی چرا که نه آخر هفته تو هم توی مزایده قرار میگیری "
دستش از زور عصبانیت، بی کسی و اجبار مشت شد و از بین قفل های دندانش غرید :
" رئیس... متاسفم "
چونه اش قفل دست های خر زور جک شد
" ببین بچه ، هیچ وقت یادت نره من کی هستم و تو کجایی اوکی؟ اگه تا الان زنده ای مدیون منی
پس حرف حرفه منه ! این دفعه رو می بخشم ولی بار آخرت باشه همچین گوهی میخوری!"
۲۰.۹k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.