ری: نو... شاید میزابان خوبی شد
ری: نو... شاید میزابان خوبی شد
امیلی: وات
لیلی: منظورت.....
سوزومه: درخواستشو قبول میکنم
لیلی و امیلی: وات فاک ........... یاااااا ریلی؟(واقعا)
سوزومه: اوم
دنیل: روز بخیر
سوزومه: همچنین
لیلی: ما مزاحم نمیشیم
امیلی: اوم برای امشب بعد مدرسه میایم خونت
سوزومه: اوم (رفتن)
سوزومه: میتونیم اونجا بشینیم
دنیل: اوکی........... راستش میخواستم بگم که.... یه مدتیه ازت خوشم میاد و پیگیرت بودم و از اونجایی که باکسی نیستی......(مکس کردو نمیدونست چطور حرفشو بزنه)
سوزومه: میفهمم ولی بنظرم بهتره یه مدت باهم قرار بزاریم تا بیشتر باهم اشناشیم ومنم میتونم تا اون موقع تصمیمم رو بگیرم
دنیل: مشکلی نیست
سوزومه: اوم.... راستی میتونم تو صفحه چت ادت کنم
دنیل: اوه بله حتما.....(اسکن کرد)
سوزومه: فک کنم زنگ خورد
دنیل: اوم بعدا میبینمت
سوزومه: بای
ویو سوزومه
بلند شدم رفتم سمت کلاس وقتی وارد کلاس شدم لیلی و امیلی هی شیطون نگام میکردن بعد چند ساعت کلاسا تموم شدنو منتظر جنیور بودم که بیاد که دخترا اومدن
لیلی: منتظر چی وایستادی
امیلی: معلوم نیست... اون دیگه سینگل نیست که بخواد خودش تنهایی بره
لیلی: اخه میشه بدون بوس خداحافظی ازهم جداشد
داشتن زر میزدن که جنیور اومدو باهم سمت ماشین رفتیم اونا همونجا وایستاده بودن
سوزومه: چیه چرا وایستادید نکنه منتظر بوس خداحافظی هستید که من نمیدونم
امیلی: ببند سگ دونی رو
باهم سوار ماشین شدیم جنیور راه افتاد
جنیور: خبریه
سوزومه: نه چط...
لیلی: یس... سیستر گرامی بعد از عمری از سینگلی در اومد
جنیور: توکه هنوز نرفتی چطور (منظورش قرار مامان)
سوزومه: اون نیست... دنیل.... بهم پیشنهاد داد گفت یه مدت قرار بزاریم اگه اوکیه باهم اوکی شیم
جنیور: اوم....... راستی برای هفته بعد اماده ای
سوزومه: برای چی.......... عاااااا عروسی اره امادم فقط لباس مونده که با دخترا میرم
جنیور: مگه نمیری (منظورش قراری که مامانش براش گذاشته)
سوزومه: کجا....... اها نه دیگه بهش نیاز ندارم
جنیور: مامان و چیکار میکنی
سوزومه: اومممم خب تو یکاریش میکنی دیگه؟
جنیور: خیلی پرویی
سوزومه: ممنون
سوزومه: راستی دخترا شمارو اول خونتون برسونیم اماده شین بعد باجنیور میام دنبالتوم اینجوری بهتره
لیلی: موافقم
امیلی: اوکی
سوزومه: مستر زحمت میکشی
جنیور: مگه چاره ای هم دارم
سوزومه: نه
امیلی: وات
لیلی: منظورت.....
سوزومه: درخواستشو قبول میکنم
لیلی و امیلی: وات فاک ........... یاااااا ریلی؟(واقعا)
سوزومه: اوم
دنیل: روز بخیر
سوزومه: همچنین
لیلی: ما مزاحم نمیشیم
امیلی: اوم برای امشب بعد مدرسه میایم خونت
سوزومه: اوم (رفتن)
سوزومه: میتونیم اونجا بشینیم
دنیل: اوکی........... راستش میخواستم بگم که.... یه مدتیه ازت خوشم میاد و پیگیرت بودم و از اونجایی که باکسی نیستی......(مکس کردو نمیدونست چطور حرفشو بزنه)
سوزومه: میفهمم ولی بنظرم بهتره یه مدت باهم قرار بزاریم تا بیشتر باهم اشناشیم ومنم میتونم تا اون موقع تصمیمم رو بگیرم
دنیل: مشکلی نیست
سوزومه: اوم.... راستی میتونم تو صفحه چت ادت کنم
دنیل: اوه بله حتما.....(اسکن کرد)
سوزومه: فک کنم زنگ خورد
دنیل: اوم بعدا میبینمت
سوزومه: بای
ویو سوزومه
بلند شدم رفتم سمت کلاس وقتی وارد کلاس شدم لیلی و امیلی هی شیطون نگام میکردن بعد چند ساعت کلاسا تموم شدنو منتظر جنیور بودم که بیاد که دخترا اومدن
لیلی: منتظر چی وایستادی
امیلی: معلوم نیست... اون دیگه سینگل نیست که بخواد خودش تنهایی بره
لیلی: اخه میشه بدون بوس خداحافظی ازهم جداشد
داشتن زر میزدن که جنیور اومدو باهم سمت ماشین رفتیم اونا همونجا وایستاده بودن
سوزومه: چیه چرا وایستادید نکنه منتظر بوس خداحافظی هستید که من نمیدونم
امیلی: ببند سگ دونی رو
باهم سوار ماشین شدیم جنیور راه افتاد
جنیور: خبریه
سوزومه: نه چط...
لیلی: یس... سیستر گرامی بعد از عمری از سینگلی در اومد
جنیور: توکه هنوز نرفتی چطور (منظورش قرار مامان)
سوزومه: اون نیست... دنیل.... بهم پیشنهاد داد گفت یه مدت قرار بزاریم اگه اوکیه باهم اوکی شیم
جنیور: اوم....... راستی برای هفته بعد اماده ای
سوزومه: برای چی.......... عاااااا عروسی اره امادم فقط لباس مونده که با دخترا میرم
جنیور: مگه نمیری (منظورش قراری که مامانش براش گذاشته)
سوزومه: کجا....... اها نه دیگه بهش نیاز ندارم
جنیور: مامان و چیکار میکنی
سوزومه: اومممم خب تو یکاریش میکنی دیگه؟
جنیور: خیلی پرویی
سوزومه: ممنون
سوزومه: راستی دخترا شمارو اول خونتون برسونیم اماده شین بعد باجنیور میام دنبالتوم اینجوری بهتره
لیلی: موافقم
امیلی: اوکی
سوزومه: مستر زحمت میکشی
جنیور: مگه چاره ای هم دارم
سوزومه: نه
۱۱۹
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.