پارت ۱۲
پارت ۱۲
مهرداد:بهش گفتم ستین ترسید بهم گفت دوس نداره کسی عاشقش بشه دوست نداره ازدواج کنه بخاطر وضع خانوادگیش آخه پدر و مادرشو از دست داده بود و دوتا خاهر داشت ک از بچگی بزرگ کردنشون گردنه ستین بود منم حرفاشو ب رامتین زدم یادمه رامتین اولین بار اشک ریخت اولین بار ک من اشکاشو دیدم دوتاشون ب سختی زندگی میکردن حرف ستین درست بود ولی رفته رفته ستین هم عاشق رامتین شد ستین بخاطر رامتین از مشروب و سیگار دوری کرد ولی از اینطرف رامتین رفت دوره مشروب اونا حاضرن بخاطر همدیگ تغییر کنن میفهمی
میلاد:هوفففف نمیدونم چرا حرفات ک همیشه قانع ام میکرد الان نمیکنه داداشه من تو رو قبول دارم میدونم کارت درسته میدونم نیتت خیره ولی بیخیال این دوتا شو ب درد هم نمیخورن تا دیروز داشتن زندگیشون میکردن این سر بی صاحاب من شکست باعث شد تو شماره این پسره رو بدی ستین دوباره عذاب بکشن دوتاشون
مهرداد: میلاد زیادی داری حساس میشی بابا پسره بخاطره دختره خدکشی کرده دختره همه امونو دک کرد تنا باشع والا اینا هنو عاشق همدیگ ان
دیگ میلاد حرفی نزد حسم میگفت ی حسی ب ستین داره یادمه وقتی ستین وارد دفتر دانشگاه شد میلاد ک نگاهه هیچ دختری نمیکرد خیره شده بود ب ستین
ویوی سادیا
سودا نشست پشت فرمون
سادیا:سودا چرا مارو فرستاد خونه ؟
امیر:اگ خاهرتون میدونست رامتین چ حرفایی درموردش زده اصلا نگاهشم نمیکرد
سودا:امیر ینی بهش بگیم ؟
رهام: نوبخت و مقاره زیادی دارین چرت و پرت میگین مگ فضولین آخه اونا عاشق همن
سادیا:رهام فضول چیه ما خاهرای ستین هستیما
امیر:سادیا راست میگ باید ی کاری کنیم دوتاشون با هم حرف بزنن
سودا:فردا دانشگاه مانشگاه تعطیل باید تکلیف این دوتا معلوم شه والا
امیر:چیکار کنیم حالا
رهام:من نیستما من دخالت نمیکنم
سادیا:عجبا التماست الانم نمیکنم والا کلاسم میزاره
رهام:کارتون اشتباهه بزارین زمان درستش کنه
امیر:زمان کیلو چنده دادا داستان اینا تموم نشه داستان ما شروع نمیشه خنگ
سودا:چ داستانی ؟
رهام:عجب اونا خدشون بزرگ ترن میدونن چیکار کنن ما چهار تا بچ میتونیم چیکار کنیم ها
مهرداد:بهش گفتم ستین ترسید بهم گفت دوس نداره کسی عاشقش بشه دوست نداره ازدواج کنه بخاطر وضع خانوادگیش آخه پدر و مادرشو از دست داده بود و دوتا خاهر داشت ک از بچگی بزرگ کردنشون گردنه ستین بود منم حرفاشو ب رامتین زدم یادمه رامتین اولین بار اشک ریخت اولین بار ک من اشکاشو دیدم دوتاشون ب سختی زندگی میکردن حرف ستین درست بود ولی رفته رفته ستین هم عاشق رامتین شد ستین بخاطر رامتین از مشروب و سیگار دوری کرد ولی از اینطرف رامتین رفت دوره مشروب اونا حاضرن بخاطر همدیگ تغییر کنن میفهمی
میلاد:هوفففف نمیدونم چرا حرفات ک همیشه قانع ام میکرد الان نمیکنه داداشه من تو رو قبول دارم میدونم کارت درسته میدونم نیتت خیره ولی بیخیال این دوتا شو ب درد هم نمیخورن تا دیروز داشتن زندگیشون میکردن این سر بی صاحاب من شکست باعث شد تو شماره این پسره رو بدی ستین دوباره عذاب بکشن دوتاشون
مهرداد: میلاد زیادی داری حساس میشی بابا پسره بخاطره دختره خدکشی کرده دختره همه امونو دک کرد تنا باشع والا اینا هنو عاشق همدیگ ان
دیگ میلاد حرفی نزد حسم میگفت ی حسی ب ستین داره یادمه وقتی ستین وارد دفتر دانشگاه شد میلاد ک نگاهه هیچ دختری نمیکرد خیره شده بود ب ستین
ویوی سادیا
سودا نشست پشت فرمون
سادیا:سودا چرا مارو فرستاد خونه ؟
امیر:اگ خاهرتون میدونست رامتین چ حرفایی درموردش زده اصلا نگاهشم نمیکرد
سودا:امیر ینی بهش بگیم ؟
رهام: نوبخت و مقاره زیادی دارین چرت و پرت میگین مگ فضولین آخه اونا عاشق همن
سادیا:رهام فضول چیه ما خاهرای ستین هستیما
امیر:سادیا راست میگ باید ی کاری کنیم دوتاشون با هم حرف بزنن
سودا:فردا دانشگاه مانشگاه تعطیل باید تکلیف این دوتا معلوم شه والا
امیر:چیکار کنیم حالا
رهام:من نیستما من دخالت نمیکنم
سادیا:عجبا التماست الانم نمیکنم والا کلاسم میزاره
رهام:کارتون اشتباهه بزارین زمان درستش کنه
امیر:زمان کیلو چنده دادا داستان اینا تموم نشه داستان ما شروع نمیشه خنگ
سودا:چ داستانی ؟
رهام:عجب اونا خدشون بزرگ ترن میدونن چیکار کنن ما چهار تا بچ میتونیم چیکار کنیم ها
۲.۶k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.