پارت14(pure love)
از زبان ا/ت
برگشتم خونه و به خوندن درسام ادامه دادم گوش دادن به حرفای مینهو و یورا به دردم نمیخورد فقط تونستم بفهمم که یورا هم جونگ کوک رو دوست داره و از اینکه من با جونگ کوک صمیمی شدم ناراحته
همینطور که داشتم درسامو میخوندم صدای پیامک هام از گوشیم اومد برداشتم که چِکش کنم دیدم جونگ کوک پیام داده بود
"چطوری خوشگله؟درساتو خوندی؟"
هوفی کشیدم و در جوابش گفتم
"اگه تو بزاری میخونم در ضمن دیگه اینجوری صدام نزن..."
گوشیمو خاموش کردم که دوباره پیام داد
"تو از همون اولش خوشگل بودی الان که دیگه دست خوشگلا رو از پشت بستی "
هرچی میگفتم یه جوابی بهتر براش داشت تا اینکه گفتم
"میدونی باهام حرف بزنی نمیتونم درس بخونم؟؟"
خیلی سریع خداحافظی کرد و آفلاین شد
(صبح روز بعد)
به عنوان مبصر کلاس یه سری کارها داشتم که باید انجام می دادم و داشتم برمی گشتم به کلاسم توی سالن مدرسه بودم که بازوی سنگین یه نفر روی شونه هام باعث شد 5 یا6 سانت خم شم
سرمو بلند کردم و با جونگ کوک مواجه شدم گفتم:میدونی دستات خیلی سنگینن؟؟
خندید و گفت: اولا سلام دوما میدونم سوما ...
سرشو آورد نزدیک و دم گوشم گفت: جوابم چی شد؟؟
آب دهنمو قورت دادم نمیدونستم چی بگم هنوز هیچ ایده ای نداشتم
تا دهن باز کردم که صحبت کنم صدای بلند مینهو اومد که گفت: هی جونگ کوک دست از سر دوست دخترم بردار
جونگ کوک کمرشو صاف کرد و با پوزخندی گفت: فعلا که دوست دختر منه
ادامه داد: مینهو تلاش نکن ا/ت دیگه مال منه
اونها بلند حرف می زدن و بقیه هم به دعوای اون دوتا توجه می کردن و این باعث میشد از خودم متنفر بشم که باعث و بانی این دعواها بودم
مینهو خیلی عصبی اومد نزدیک و یقه لباس جونگ کوک رو گرفت و گفت: اع جدی ؟ توی چشمای ا/ت اینو نمی بینم که!
چقد یه نفر میتونست کثافت باشه بعد از خیانت کردن به من و اینکه یورا هم داره تنهاش میزاره دوباره میخواد برگرده پیش من؟فکر کرده میزارم دوباره قلبم بشکنه؟؟
ازهم دیگه جداشون کردم و با صدای نسبتا بلندی با بغض گفتم: مینهو تمومش کن هرچی بین ما بود تموم شد و رفت همین
مینهو پوزخندی از روی عصبانیت زد و گفت: تو با آدم سرد و بی روحی عین اون میگردی ا/ت؟
بعضی توی صداش بود که قلبم رو به درد میآورد ولی منم دیگه اون دختری نبودم که بهخاطر این چیزا دوباره پا روی قلبم بزارم
دست جونگ کوک رو گرفتم الان بهترین موقعیت بود برای جواب دادن به جونگ کوک و پایان دادن رابطه من و مینهو
نفس عمیقی کشیدم و به صورت جونگ کوک نگاه کردم که با تعجب نگام می کرد حتما بخاطر این بود که دستش رو گرفته بود
با همون صدای لرزانی که داشتم گفتم: مینهو...من جونگ کوک رو دوست دارم اون برام بهتر از توعه
هردوشون چشماشون گرد شده بود و از حرفم جا خورده بودن
در ادامه حرفم با بعضی که نمیزاشت درست صحبت کنم گفتم: همونطور که من مثل یورا برات خوب نبودم
دست جونگ کوک رو محکم تر گرفتم و به دنبال خودم به کلاس بردمش
برگشتم خونه و به خوندن درسام ادامه دادم گوش دادن به حرفای مینهو و یورا به دردم نمیخورد فقط تونستم بفهمم که یورا هم جونگ کوک رو دوست داره و از اینکه من با جونگ کوک صمیمی شدم ناراحته
همینطور که داشتم درسامو میخوندم صدای پیامک هام از گوشیم اومد برداشتم که چِکش کنم دیدم جونگ کوک پیام داده بود
"چطوری خوشگله؟درساتو خوندی؟"
هوفی کشیدم و در جوابش گفتم
"اگه تو بزاری میخونم در ضمن دیگه اینجوری صدام نزن..."
گوشیمو خاموش کردم که دوباره پیام داد
"تو از همون اولش خوشگل بودی الان که دیگه دست خوشگلا رو از پشت بستی "
هرچی میگفتم یه جوابی بهتر براش داشت تا اینکه گفتم
"میدونی باهام حرف بزنی نمیتونم درس بخونم؟؟"
خیلی سریع خداحافظی کرد و آفلاین شد
(صبح روز بعد)
به عنوان مبصر کلاس یه سری کارها داشتم که باید انجام می دادم و داشتم برمی گشتم به کلاسم توی سالن مدرسه بودم که بازوی سنگین یه نفر روی شونه هام باعث شد 5 یا6 سانت خم شم
سرمو بلند کردم و با جونگ کوک مواجه شدم گفتم:میدونی دستات خیلی سنگینن؟؟
خندید و گفت: اولا سلام دوما میدونم سوما ...
سرشو آورد نزدیک و دم گوشم گفت: جوابم چی شد؟؟
آب دهنمو قورت دادم نمیدونستم چی بگم هنوز هیچ ایده ای نداشتم
تا دهن باز کردم که صحبت کنم صدای بلند مینهو اومد که گفت: هی جونگ کوک دست از سر دوست دخترم بردار
جونگ کوک کمرشو صاف کرد و با پوزخندی گفت: فعلا که دوست دختر منه
ادامه داد: مینهو تلاش نکن ا/ت دیگه مال منه
اونها بلند حرف می زدن و بقیه هم به دعوای اون دوتا توجه می کردن و این باعث میشد از خودم متنفر بشم که باعث و بانی این دعواها بودم
مینهو خیلی عصبی اومد نزدیک و یقه لباس جونگ کوک رو گرفت و گفت: اع جدی ؟ توی چشمای ا/ت اینو نمی بینم که!
چقد یه نفر میتونست کثافت باشه بعد از خیانت کردن به من و اینکه یورا هم داره تنهاش میزاره دوباره میخواد برگرده پیش من؟فکر کرده میزارم دوباره قلبم بشکنه؟؟
ازهم دیگه جداشون کردم و با صدای نسبتا بلندی با بغض گفتم: مینهو تمومش کن هرچی بین ما بود تموم شد و رفت همین
مینهو پوزخندی از روی عصبانیت زد و گفت: تو با آدم سرد و بی روحی عین اون میگردی ا/ت؟
بعضی توی صداش بود که قلبم رو به درد میآورد ولی منم دیگه اون دختری نبودم که بهخاطر این چیزا دوباره پا روی قلبم بزارم
دست جونگ کوک رو گرفتم الان بهترین موقعیت بود برای جواب دادن به جونگ کوک و پایان دادن رابطه من و مینهو
نفس عمیقی کشیدم و به صورت جونگ کوک نگاه کردم که با تعجب نگام می کرد حتما بخاطر این بود که دستش رو گرفته بود
با همون صدای لرزانی که داشتم گفتم: مینهو...من جونگ کوک رو دوست دارم اون برام بهتر از توعه
هردوشون چشماشون گرد شده بود و از حرفم جا خورده بودن
در ادامه حرفم با بعضی که نمیزاشت درست صحبت کنم گفتم: همونطور که من مثل یورا برات خوب نبودم
دست جونگ کوک رو محکم تر گرفتم و به دنبال خودم به کلاس بردمش
۱۶.۷k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.