فیک تهیونگ (آخرین دیدار)p16
اون تهیونگ بود سریع دویید سمتم
ویو تهیونگ
پولو که تو بانک نقد کردیم بهمون شک کرده بودن پس کار پلیس رو کشیدن وسط و ماهم مجبور شدیم همه چیو بگیم اونا جونگ کوک رو با تیر زدن ولی من رفتم تا ا/ت رو پیدا کنم
تو زیر زمین کلی اتاق بود و ا.ت و آخرین اتاق بود سریع رفتم و دست و پاش رو باز کردم ولی باورم نمیشد اون ل.خ.ت بود و همه جاش خو.ن ترسیدم که کاری باهاش کرده باشن
_ اون عوضی ها باهات چیکار کردن
با صدای ضعیف جواب داد
+ من.... نمی دونم بیهوش بودم
دلم سوخت واسش از همه بیشتر عصبی بودم
براید استایل بغلش کردم و پارچه رو کشیدم روش و بردم گذاشتم تو ماشین و به سمت خونش راه افتادم
اول خواستم برم بیمارستان ولی یه لحظه غیرتی شدم که ا.ت وضعش واسه بیمارستان مناسب نبود
رسیدیم جلو در دوباره براید استایل بغلش کردم ریموت در رو زدم و وارد شدیم بردم بالا گذاشتم تو وان گفتم من بیرونم حموم کن لباساتو بشور بیا بیرون
+باشه
ا.ت ویو
باورم نمیشه که یه همچین چیزی اتفاق افتاده و واقعا باورم نمیشه که تهیونگ همچین آدمیه اون خیلی خوبه و حواسش بهم هست( نه بابا )
حموم کردم اومدم بیرون لباسامو پوشیدم رو تخت دراز کشیدم که درو زدن اجازه ورود دادم که جونگ کوک با دست باند پیچی شدش به همراه لایلا و تهیونگ وارد اتاق شد
لایلا بدو بدو اومد سمتم
×خوبی
+ عالیم
از رو تخت بلند شدم و بغلش کردم بعد رومو برگردوندم به سمت جونگ کوک
+ چی شده؟ خوبی
÷منم عالیم و این چیزی نیست راستش تصادف کردم دستم از جاش در اومده چیزی نیست
+باز دروغ
_ نه دروغ نمیگه باهم تصادف کردیم
× راست میگه تو نگران نباش
+ من بچه نیستم ولی به هر حال
_ جونگ کوک ما بریم بزار این دوتا دوست باهم تنها باشن
÷ اره خدافظ عزیزم مواظب خودت باش خب
جونگ کوک برام بوس هوایی فرستاد تهیونگ هم با یه لبخند رفت
× چت شد تو کی دزدید تو رو دختر
+ بیخیال بهش فکر میکنم حالم خراب میشه
× اوهوم حق با توئه استراحت کن من صبحونه حاضر کنم واسه عشقممم
+ مرسی
با لبخند رفت
ویو تهیونگ
پولو که تو بانک نقد کردیم بهمون شک کرده بودن پس کار پلیس رو کشیدن وسط و ماهم مجبور شدیم همه چیو بگیم اونا جونگ کوک رو با تیر زدن ولی من رفتم تا ا/ت رو پیدا کنم
تو زیر زمین کلی اتاق بود و ا.ت و آخرین اتاق بود سریع رفتم و دست و پاش رو باز کردم ولی باورم نمیشد اون ل.خ.ت بود و همه جاش خو.ن ترسیدم که کاری باهاش کرده باشن
_ اون عوضی ها باهات چیکار کردن
با صدای ضعیف جواب داد
+ من.... نمی دونم بیهوش بودم
دلم سوخت واسش از همه بیشتر عصبی بودم
براید استایل بغلش کردم و پارچه رو کشیدم روش و بردم گذاشتم تو ماشین و به سمت خونش راه افتادم
اول خواستم برم بیمارستان ولی یه لحظه غیرتی شدم که ا.ت وضعش واسه بیمارستان مناسب نبود
رسیدیم جلو در دوباره براید استایل بغلش کردم ریموت در رو زدم و وارد شدیم بردم بالا گذاشتم تو وان گفتم من بیرونم حموم کن لباساتو بشور بیا بیرون
+باشه
ا.ت ویو
باورم نمیشه که یه همچین چیزی اتفاق افتاده و واقعا باورم نمیشه که تهیونگ همچین آدمیه اون خیلی خوبه و حواسش بهم هست( نه بابا )
حموم کردم اومدم بیرون لباسامو پوشیدم رو تخت دراز کشیدم که درو زدن اجازه ورود دادم که جونگ کوک با دست باند پیچی شدش به همراه لایلا و تهیونگ وارد اتاق شد
لایلا بدو بدو اومد سمتم
×خوبی
+ عالیم
از رو تخت بلند شدم و بغلش کردم بعد رومو برگردوندم به سمت جونگ کوک
+ چی شده؟ خوبی
÷منم عالیم و این چیزی نیست راستش تصادف کردم دستم از جاش در اومده چیزی نیست
+باز دروغ
_ نه دروغ نمیگه باهم تصادف کردیم
× راست میگه تو نگران نباش
+ من بچه نیستم ولی به هر حال
_ جونگ کوک ما بریم بزار این دوتا دوست باهم تنها باشن
÷ اره خدافظ عزیزم مواظب خودت باش خب
جونگ کوک برام بوس هوایی فرستاد تهیونگ هم با یه لبخند رفت
× چت شد تو کی دزدید تو رو دختر
+ بیخیال بهش فکر میکنم حالم خراب میشه
× اوهوم حق با توئه استراحت کن من صبحونه حاضر کنم واسه عشقممم
+ مرسی
با لبخند رفت
۴.۱k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.