دلداده به یک مافیا پارت ۲

رفت از اتاق بیرون درم قفل کرد رفتم سمت در با مشت میکوبیدم با در من:این در و باز کنید عوضیااااا نشستم رو زمین تکیه دادم به در گریه کردم من:آههه داداش کجایی😢چطوری دلت اومد تنهام بزاری بعد از کلی گریه کردن من:هی هه سو وقتی هیچکسو نداری چطوری میخوای باز برگردی به جایی که پر از بدبختی حداقل اینجا میمونی به عنوان خدمتکار و همینطور زیر خواب یه موفنگی به درد نخور همینطور تو فکر بودم که در باز شد پاشدم وایسادم یه خدمتکار دیگه بود خدمتکار:هی دختر ارباب این لباسارو داد که بپوشی و بری پایین من:ولی خیلی بازه خدمتکار:دستور اربابه حرفم نباشه من:مرتیکه منحرف لاشی(بچه ها فیکه خوب) دیگه لباس رو پوشیدم پاهام لخت بود خجالت میکشیدم هی میکشیدمش پایین رفتم بیرون از اتاق خدمتکار منو تا اتاق اربابش راهنمایی کرد رفتم تو چه جایه شیکی بود همش مشکی بویه قهوه میومد نشسته بود رو مبل یکی از پاهایه کشیدشو رو پاش انداخته بود و داشت روزنامه میخوند از یه طرف جذابه از یه طرف خشن و بی رحم کوک:انقدر هاتم که از نگاه کردنم دست نمیکشی چقدرم که از خود راضی قطعا قبل منم دخترایه دیگم بودم کوک:نشنیدم جوابتو من:ببخشید آقا پاشد روزنامشو گذاشت کنار اومد سمتم دستشو کرد تو جیبش قهوه رو تو یه دستش گرفته بود کوک:میخوری من:دهنیه (من از خدامه دختر دهنی جئون جونگ کوکه بخور😐😂) کوک:باز زر زدی تو هان من:خدمتکار آوردید چیزه دیگه ای نیاوردید لیوانشو پرت کرد اونور فکمو محکم گرفت کوک:ببین دختره ی پررو من اعصاب مصاب درست حسابی ندارم نزار یه کاری کنم از کارات پشیمون شی دستشو محکم انداختم اونور یدونه محکم زدم به تخ*م اش ده تا رنگش رفت من:آشغال عوضی یاد بگیر مافیام باشی حق نداری رو دختر دست بلند کنی عوضی کجایه دنیا یاد دادن بهت میتونی هرکاری خواستی بکنی با تعجب نگام کرد کوک:تا حالا کسی حق دست زدن بهم رو نداشت ولی تو الان زدیم من:آره یه جا زدم که نتونی ب**گا بدی کوک:هرزه عوضی دوییدم از اتاق رفتم بیرون (گورت کندست:)😂) رفتم تو اتاق اومد دنبالم اومد سراغم تا اومد منو بزنه یه داد بلند زدم و سرمو گرفتم انقدر داد زدم که خودش تعجب کرد دلیلش این بود یاد کتکایه بابام افتادم که بهم میزد و چقدر صدمه دیدم کوک:هه سو گریه کردم انقدر گریه کردم بیهوش شدم همون نزده
اینم از پارت ۲
همون شرطی که تو پارت قبل گفتم همونه😊😊😊❤❤💚💚💜🖤