دفترچه خاطرات ارن یگر، اتک آن تایتان⛓️🕸️
از کودکی ارزوی داشتن ازادی را داشتم. آزادی عمل ... بیان! حسرت میخوردم وقتی می دیدم پرندگان چگونه ازادانه و بی پروا در این اسمان بی انتها پرواز می کنند و می خوانند. تمام عمر ما را برای حفاظت از هیولا هایی که نمی دانستیم چه هستند در دیوار هایی از جنس مرگ و خون حبس کرده بودند. ما محکوم به مرگ در خفا بودیم. مرگی بدون تجربه و تنفسی ازاد... بشر؟ بشر چه زندگی ای دارد وقتی نمی تواند بفهمد یا اینکه می فهمد و سرنوشتش با گره طناب دار به پایان می رسد چون نباید می فهمید؟ در اخر بشریت با افکار پوسیده خودش به انقراض می رسد...
_چند سال بعد_ اکنون که بزرگتر شده ام ، تشنه به خون افرادی هستم که نمی خواهند بفهمند و می ترسند! و از ترس بزدلانه خودشان می کشند و قتل عام میکنند. وقتی در نوجوانی وارد جوخه اکتشاف شدم به دنبال ازادی بودم به دنبال کشف پشت دیوار ها بودم. می خواستم نادان نمیرم.
اما در نتیجه به این پی بردم که پشت دیوار ها و ان طرف اقیانوس و دریا های به ظاهر ارام ، خشم و نفرتی نهفته است که میخواهد هر لحظه فوران کند. ان طرف دیوار ، اب ها ، اقیانوس ها، افرادی بودند که ما را هیولا صدا می زدند ... می خواستم نشان دهم صلح طلبم و فقط به دنبال ازادی ام... اما محکوم به تبدیل شدن یه چیزی شدم که نمی خواستم! هیولای وجودم... _دفترچه خاطرات ارن یگر _
_چند سال بعد_ اکنون که بزرگتر شده ام ، تشنه به خون افرادی هستم که نمی خواهند بفهمند و می ترسند! و از ترس بزدلانه خودشان می کشند و قتل عام میکنند. وقتی در نوجوانی وارد جوخه اکتشاف شدم به دنبال ازادی بودم به دنبال کشف پشت دیوار ها بودم. می خواستم نادان نمیرم.
اما در نتیجه به این پی بردم که پشت دیوار ها و ان طرف اقیانوس و دریا های به ظاهر ارام ، خشم و نفرتی نهفته است که میخواهد هر لحظه فوران کند. ان طرف دیوار ، اب ها ، اقیانوس ها، افرادی بودند که ما را هیولا صدا می زدند ... می خواستم نشان دهم صلح طلبم و فقط به دنبال ازادی ام... اما محکوم به تبدیل شدن یه چیزی شدم که نمی خواستم! هیولای وجودم... _دفترچه خاطرات ارن یگر _
۵.۵k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.