VANILLA SCENT(پارت دوم)
بابا: چطور زنی به ضعیفی تو دست روی دخترم بلند میکنههه(داد)
مامان: اون...........دختر.....منم.....هست (با تته پته)
بابا: اون داره واقعیت رو میگه تو از اون ضعیف تری پس نباید به خاطر حقیقت بهش سیلی بزنی باید به ضعیف ها بگی که اینکارو کنن
بعد سخن زیباش بهم نگاه کرد و داد کشید
بابا: هوی دختره ولگرد با تو ام دخترم بهت گفت که بیایی و اینجا رو تمیز کنی باید اینکارو کنی نه اینکه زبون در بیاری ما تو رو از خیابونا جمع کردیم نیاوردیم که اینجا دعوا راه بیاندازی
هه از خیابون ها؟! من حاضر بودم تو خیابون ها بمونم ولی نیام پیش تو
خواستم حرفی بزنم که به مامان نگاه کردم با گریه و اشاره میگفت که هیچی نگم
هوففففف من مامان و دوست داشتم اون بود که فقط تو این خونه بهم اهمیت میداد نباید بیشتر از این عذابش بدم
رفتم نزدیک تر و وسایل ریخته شده جیون رو جمع کردم
تو همون لحظه به جیون و پوزخند مسخرش نگاه کردم که بهم لگد زد و رفت
بابا هم رفت و من و مامان موندیم
گریم گرفته بود و اشک هام دونه دونه روی زمین ریخته شد
بوی وانیل همه جارو گرفته بود
گریم باعث میشه رایحم بیشتر توی هوا جریان پیدا کنه
مامان اومد پیشم
مامان: ا.ت اینارو جمع کن و بیا برات صبحونه درست میکنم
سرم و تکون دادم
مامان: اشکات و نریز باعث میشه رایحت بیشتر بشه و آلفا ها بیان اینجا
اشکام و پاک کردم و بعد جمع کردن وسایل رفتم و صبحونم رو خوردم
کیفمو برداشتم و به نارا زنگ زدم
(( خب نارا کیه؟! نارا دوست صمیمی ا.ت هست سن؟:۱۸ رایحه؟:توت فرنگی. و از امگا های نوع اول هست))
نارا:جانم؟!
ا.ت: هییی نارا بازم این خواهر عنترم حالم و خراب کرده میای بریم بیرون؟
نارا: به خواهر عنترت بگو یه روز میام باهاش یه دعوایی درست میکنم اون سرش ناپیدا
خندیدم و باشه ای گفتم
محل قرار و گفتیم و تلفن رو قطع کردم
ا.ت: مامان میرم بیرون
مامان: ا.تتتت وایسا یادت نره ها به آلفایی نزدیک نشی
ا.ت: باشه( لبخند)خدافظ
از خونه زدم بیرون و داشتم تو راه آهنگ گوش میکردم و میرفتم که
مامان: اون...........دختر.....منم.....هست (با تته پته)
بابا: اون داره واقعیت رو میگه تو از اون ضعیف تری پس نباید به خاطر حقیقت بهش سیلی بزنی باید به ضعیف ها بگی که اینکارو کنن
بعد سخن زیباش بهم نگاه کرد و داد کشید
بابا: هوی دختره ولگرد با تو ام دخترم بهت گفت که بیایی و اینجا رو تمیز کنی باید اینکارو کنی نه اینکه زبون در بیاری ما تو رو از خیابونا جمع کردیم نیاوردیم که اینجا دعوا راه بیاندازی
هه از خیابون ها؟! من حاضر بودم تو خیابون ها بمونم ولی نیام پیش تو
خواستم حرفی بزنم که به مامان نگاه کردم با گریه و اشاره میگفت که هیچی نگم
هوففففف من مامان و دوست داشتم اون بود که فقط تو این خونه بهم اهمیت میداد نباید بیشتر از این عذابش بدم
رفتم نزدیک تر و وسایل ریخته شده جیون رو جمع کردم
تو همون لحظه به جیون و پوزخند مسخرش نگاه کردم که بهم لگد زد و رفت
بابا هم رفت و من و مامان موندیم
گریم گرفته بود و اشک هام دونه دونه روی زمین ریخته شد
بوی وانیل همه جارو گرفته بود
گریم باعث میشه رایحم بیشتر توی هوا جریان پیدا کنه
مامان اومد پیشم
مامان: ا.ت اینارو جمع کن و بیا برات صبحونه درست میکنم
سرم و تکون دادم
مامان: اشکات و نریز باعث میشه رایحت بیشتر بشه و آلفا ها بیان اینجا
اشکام و پاک کردم و بعد جمع کردن وسایل رفتم و صبحونم رو خوردم
کیفمو برداشتم و به نارا زنگ زدم
(( خب نارا کیه؟! نارا دوست صمیمی ا.ت هست سن؟:۱۸ رایحه؟:توت فرنگی. و از امگا های نوع اول هست))
نارا:جانم؟!
ا.ت: هییی نارا بازم این خواهر عنترم حالم و خراب کرده میای بریم بیرون؟
نارا: به خواهر عنترت بگو یه روز میام باهاش یه دعوایی درست میکنم اون سرش ناپیدا
خندیدم و باشه ای گفتم
محل قرار و گفتیم و تلفن رو قطع کردم
ا.ت: مامان میرم بیرون
مامان: ا.تتتت وایسا یادت نره ها به آلفایی نزدیک نشی
ا.ت: باشه( لبخند)خدافظ
از خونه زدم بیرون و داشتم تو راه آهنگ گوش میکردم و میرفتم که
۷.۰k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.