«عشق نافرجام من»
«پارت ۴۸»
(یونا ویو)
وقتی چرا رو روشن کردم اوپا اومدم بغل کردم یه دو دیقه ای گذشت احساس کردم شونم خیسه دیگه مطمئن شده بودم.
خیلی دلم براش میسوخت که اینجوری رد شده واقعا برای رسیدن به اون دختر تمام تلاششو کرد واقعا میخواستم دلداریش بدم اما نمیدونستم چیکار باید کنم.
آروم آروم به طرف مبل رفتیم خیلی بد شکست خورده بود، نشستم اونم نشست ولی هنوز سرشو از رو شونم بلند نکرده بود برای همین گفتم:اوپااااا خب اینبار نشد دفعه بعد اصلا مگه دختر تو شهر تموم شده من خودم برات پیدا می کنم علاوه بر اون اصلا لیاقت داشتن تو رو نداشتن بزار برن گم شن.
کم کم اشکای منم داشت پایین میومد واقعا براش ناراحت بودم.
که یهو سرشو از شونم برداشت و
گفت:چی داری میگی اسکل جوابشون مثبت بود
یونا:نمیدونستم باید خوشحال باشم، نارحت یا عصبانی اما متاسفانه الان وقتش بود که مث چی عصبانی باشم(تو مغزش)
یونا:بیشعور نه تلفنتو جواب میدی نه مث آدم حرف میزنی عوضییییی
اوپا:خدایی نارحت شدی دیگه
یونا:زر نزن برا خودم ناراحت بودم که قراره جونگ سوکو تحمل کنم
تا چن روز با من حرف نزن من بات قهرم برو گمشو.
اوپا:یاااااااااااا کجا میری
یونا:به تو چههههههههههههههه
( یونا ویو)
رفتم تو اتاق درم قفل کردم هنوز شوکه بودم از دستشون خیلی عصبانی بودم ولی برای امام خیلی خوشحال بودم اما حالا وقت اون نیست من باید تا چند ماه دیگه یه کار دیگه پیدا کنم، نمیشه برا رئیس بعدی هم من منشی باشم...
(یونا ویو)
وقتی چرا رو روشن کردم اوپا اومدم بغل کردم یه دو دیقه ای گذشت احساس کردم شونم خیسه دیگه مطمئن شده بودم.
خیلی دلم براش میسوخت که اینجوری رد شده واقعا برای رسیدن به اون دختر تمام تلاششو کرد واقعا میخواستم دلداریش بدم اما نمیدونستم چیکار باید کنم.
آروم آروم به طرف مبل رفتیم خیلی بد شکست خورده بود، نشستم اونم نشست ولی هنوز سرشو از رو شونم بلند نکرده بود برای همین گفتم:اوپااااا خب اینبار نشد دفعه بعد اصلا مگه دختر تو شهر تموم شده من خودم برات پیدا می کنم علاوه بر اون اصلا لیاقت داشتن تو رو نداشتن بزار برن گم شن.
کم کم اشکای منم داشت پایین میومد واقعا براش ناراحت بودم.
که یهو سرشو از شونم برداشت و
گفت:چی داری میگی اسکل جوابشون مثبت بود
یونا:نمیدونستم باید خوشحال باشم، نارحت یا عصبانی اما متاسفانه الان وقتش بود که مث چی عصبانی باشم(تو مغزش)
یونا:بیشعور نه تلفنتو جواب میدی نه مث آدم حرف میزنی عوضییییی
اوپا:خدایی نارحت شدی دیگه
یونا:زر نزن برا خودم ناراحت بودم که قراره جونگ سوکو تحمل کنم
تا چن روز با من حرف نزن من بات قهرم برو گمشو.
اوپا:یاااااااااااا کجا میری
یونا:به تو چههههههههههههههه
( یونا ویو)
رفتم تو اتاق درم قفل کردم هنوز شوکه بودم از دستشون خیلی عصبانی بودم ولی برای امام خیلی خوشحال بودم اما حالا وقت اون نیست من باید تا چند ماه دیگه یه کار دیگه پیدا کنم، نمیشه برا رئیس بعدی هم من منشی باشم...
۳۸.۰k
۱۰ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.