Death Þªŕț16
Death Þªŕț16
زندانی:غـ..... غـ......ـلـ........ــت کردم
کوک:دیگه از این غلطا نکن مگر نه بدتر سرت میاد
زندانی:بـ......ـبـ.........ـخـ....ـشـ......ـد
کوک:حالا هم برو
زندانی:باشه
نویسنده
رای دادگاه جونگکوک اومد قرار بود که اونو 4 روز بعد بکشن یعنی 3شنبه جونگکوک هنوزم امید داشت که ات رضایت بده ولی ات از هرچیزی بگذره از قتـ*ــل جیمین نمیگذره
𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆟𓆝 𓆟 𓆞
4 روز بعد
سرباز:آقای جئون جونگکوک
کوک:بله
سرباز:بامن بیاید
کوک:اوکی
{سرباز دست جونگکوک رو گرفت بردش سمت ماشین پلیس اونو سوار کردن}
<بچه ها بخدا نمیدونم وقتی یک نفر رو میخوان بکشن چکار میکنن>
ات ویو
امروز روز مرگ جونگکوک بود مساوی با 11 ماه آشناییمون
کارینا:عمه بابام کی میاد
ات:بچه بهت گفتم بابایی هیچ وقت نمیاد
کارینا:چرا
ات:چون از پیشمون رفته
کارینا:چرا رفته
ات:چون عزرائیل اومد سراغش
کارینا:عزرائیل کیه
ات:فرشته مرگ بیاد پیش هرکس اونو میکشه
کارینا:چرا
ات:ولم کن عه
کارینا:باشه
پارت بعدی پارت آخره
حمایت کنید
زندانی:غـ..... غـ......ـلـ........ــت کردم
کوک:دیگه از این غلطا نکن مگر نه بدتر سرت میاد
زندانی:بـ......ـبـ.........ـخـ....ـشـ......ـد
کوک:حالا هم برو
زندانی:باشه
نویسنده
رای دادگاه جونگکوک اومد قرار بود که اونو 4 روز بعد بکشن یعنی 3شنبه جونگکوک هنوزم امید داشت که ات رضایت بده ولی ات از هرچیزی بگذره از قتـ*ــل جیمین نمیگذره
𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆟𓆝 𓆟 𓆞
4 روز بعد
سرباز:آقای جئون جونگکوک
کوک:بله
سرباز:بامن بیاید
کوک:اوکی
{سرباز دست جونگکوک رو گرفت بردش سمت ماشین پلیس اونو سوار کردن}
<بچه ها بخدا نمیدونم وقتی یک نفر رو میخوان بکشن چکار میکنن>
ات ویو
امروز روز مرگ جونگکوک بود مساوی با 11 ماه آشناییمون
کارینا:عمه بابام کی میاد
ات:بچه بهت گفتم بابایی هیچ وقت نمیاد
کارینا:چرا
ات:چون از پیشمون رفته
کارینا:چرا رفته
ات:چون عزرائیل اومد سراغش
کارینا:عزرائیل کیه
ات:فرشته مرگ بیاد پیش هرکس اونو میکشه
کارینا:چرا
ات:ولم کن عه
کارینا:باشه
پارت بعدی پارت آخره
حمایت کنید
۳.۱k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.