پارت چهارم.
پارت چهارم.
جین: تو ماشین تمام فکرم شده بود الیس و اون کوچولوی توی شکمش...... اگه بلایی سر این دو نفر بیاد نمیتونم به زندگیم ادامه بدم..... هق هق.... اینقد تو فکر بودم که نفهمیدم کی رسیدم بیمارستان....
پرستار: اقای سوکجین چرا اومدید.... من که گفتم، اگه خبری شد بهتون میگفتیم....
جین: من نمیتونم خونه بمونم.... من باید کنار عشق زندگیم بمونم.......
جین:رسیدیم رستوران.....
الیس: بریم اونجا بشینیم؟
جین: اوهوم.....
الیس: وقتی که جین رفت غذارو سفارش بده رفتم تو فکر.... قطره اشکی از چشمام سراریز شد..... سریع پاکش کردم تا جین نفهمه گریه کردم.... و ولی ولی اخه ینی چی فقط سه ماه..... نمی نمیتونم......
جین: خب خب واوووو چقدرم خوشمزه هست......
الیس: لبخند مصنوعی زدم و حرفشو تایید کردم... اره خیلی خوشمزه هست.... عالیه.....
جین: نوش جونت عزیزم....
الیس: تو دلم کلی حرف بود... به صورت قشنگ جین همینطور خیره شده بودم... حتی تصورش برام دردناک بود که قرار دیگه این چهره رو نبینم.........
جین: خب بریم؟....
الیس: اوهوم بریم..... سعی میکردم این روزا رو به بهترین شکل ممکن براش بسازم...... خودم داغون میشم اما دوس ندارم جین بخاطر من ناراحت باشه.. .........
الیس: اوممم..... جین نظرت چیه فردا باهم بریم شهربازی؟ هوم؟
جین: اوهوم عالیهههههه بریم.........
جین: اوه گوشیم داره زنگ میخوره؟ الو؟ سلام یونگی خوبی.... اها باشه اومدم.....
الیس: چیزی شده؟
جین: عشق من من باید برم.... پی دی نیم کارمون داره...... الان تورو میرسونم خونه خودمم میرم کمپانی.....
الیس: باشه عزیزم.........
الیس: خدافظ... مراقب خودت باش عشقم... زود برگرد....
جین: باسه عزیزم.... خدافظ.....
الیس: همین که رفتم داخل خونه نشستم و گریه کردم.... خیلی هم گریه کردم.... دلم خیلی پر بود....... هق هق هق هق...... دوس داشتم فقط گریه کنم گریه کنم............ اخه اخه ینی چی فقط سه ماه..... این کلمه سه ماه همش تو مغزم اکو میشدـ........ هق هق... نهههههه..... جین جین نباید نباید از پیشم بری......... چ چیکار کنم هق هق...... از بس که گریه کردمو داد زدم خستم شده بود با بی جونی افتادم رو زمین و خوابم برد..........
جین: خانم پرستار... خانم خانم.... ه همسرم همسرم.......
پرستار: خیلی زود اقای دکتر رو پیج کنید........ ایست قلبی کردن........ زود.....
جین: چ چی چی.... تروخدا کمکش کنید..... هق هق...
پرستار: اقای سوکجین شما لطفا برید بیرون...........
جین: نهههه هق هق الیس..... تروخدا...... الیس تو باید حالت خوب بشه.......
دکتر: شوک رو ۲۵٠ بزارید........ بزنید....... برگشت....... اخیشششش..... اقای سوکجین نگران نباشید.... برگشتن..................
جین: تو ماشین تمام فکرم شده بود الیس و اون کوچولوی توی شکمش...... اگه بلایی سر این دو نفر بیاد نمیتونم به زندگیم ادامه بدم..... هق هق.... اینقد تو فکر بودم که نفهمیدم کی رسیدم بیمارستان....
پرستار: اقای سوکجین چرا اومدید.... من که گفتم، اگه خبری شد بهتون میگفتیم....
جین: من نمیتونم خونه بمونم.... من باید کنار عشق زندگیم بمونم.......
جین:رسیدیم رستوران.....
الیس: بریم اونجا بشینیم؟
جین: اوهوم.....
الیس: وقتی که جین رفت غذارو سفارش بده رفتم تو فکر.... قطره اشکی از چشمام سراریز شد..... سریع پاکش کردم تا جین نفهمه گریه کردم.... و ولی ولی اخه ینی چی فقط سه ماه..... نمی نمیتونم......
جین: خب خب واوووو چقدرم خوشمزه هست......
الیس: لبخند مصنوعی زدم و حرفشو تایید کردم... اره خیلی خوشمزه هست.... عالیه.....
جین: نوش جونت عزیزم....
الیس: تو دلم کلی حرف بود... به صورت قشنگ جین همینطور خیره شده بودم... حتی تصورش برام دردناک بود که قرار دیگه این چهره رو نبینم.........
جین: خب بریم؟....
الیس: اوهوم بریم..... سعی میکردم این روزا رو به بهترین شکل ممکن براش بسازم...... خودم داغون میشم اما دوس ندارم جین بخاطر من ناراحت باشه.. .........
الیس: اوممم..... جین نظرت چیه فردا باهم بریم شهربازی؟ هوم؟
جین: اوهوم عالیهههههه بریم.........
جین: اوه گوشیم داره زنگ میخوره؟ الو؟ سلام یونگی خوبی.... اها باشه اومدم.....
الیس: چیزی شده؟
جین: عشق من من باید برم.... پی دی نیم کارمون داره...... الان تورو میرسونم خونه خودمم میرم کمپانی.....
الیس: باشه عزیزم.........
الیس: خدافظ... مراقب خودت باش عشقم... زود برگرد....
جین: باسه عزیزم.... خدافظ.....
الیس: همین که رفتم داخل خونه نشستم و گریه کردم.... خیلی هم گریه کردم.... دلم خیلی پر بود....... هق هق هق هق...... دوس داشتم فقط گریه کنم گریه کنم............ اخه اخه ینی چی فقط سه ماه..... این کلمه سه ماه همش تو مغزم اکو میشدـ........ هق هق... نهههههه..... جین جین نباید نباید از پیشم بری......... چ چیکار کنم هق هق...... از بس که گریه کردمو داد زدم خستم شده بود با بی جونی افتادم رو زمین و خوابم برد..........
جین: خانم پرستار... خانم خانم.... ه همسرم همسرم.......
پرستار: خیلی زود اقای دکتر رو پیج کنید........ ایست قلبی کردن........ زود.....
جین: چ چی چی.... تروخدا کمکش کنید..... هق هق...
پرستار: اقای سوکجین شما لطفا برید بیرون...........
جین: نهههه هق هق الیس..... تروخدا...... الیس تو باید حالت خوب بشه.......
دکتر: شوک رو ۲۵٠ بزارید........ بزنید....... برگشت....... اخیشششش..... اقای سوکجین نگران نباشید.... برگشتن..................
۳۳.۲k
۳۱ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.