وقتی تو شرطبندی مجبورت میکنه هویتت رو لو بدی(درخواستی)
علامت ها
ا.ت_
مینهو+
.
.
.
دیگه عادت کرده بودی ساعت ۱۲ شب به بعد الکی به دوست پسرت میگفتی میخوای بخوابی و میرفتی جایی که بدون لو رفتن قیافه و اسمت با دشمنات شرطبندی میکردی و اگه میبردی اونا هرچی که دلت بخواد بهت میدادن
بیشتر میبردی و خیلی کم پیش میومد ببازی
امشبم مثل همیشه داشتی همونکارو میکردی
به دوست پسرت گفتی خوابت میاد و باید بری بخوابی
و اونم قبول کرد
عذاب وجدان میگرفتی از اینکه داری بهش دروغ میگی اما اون نباید چیزی از شغلت میفهمید
داشتی آماده میشدی بری همونجایی که شرطبندی میکردین
جای معروفی نبود و افرادی که اونجارو میشناختن فقط مافیا بودن امشب با بزرگترین دشمنت بازی داشتی
اون بزرگترین مافیای کره بود ، و مقامش از تو بالاتر بود
جوری که اگه قرار بود مسابقه بینتون برگذار بشه
اون نفر اول بود و تو دوم
اون بارها سعی داشت تورو بکشه اما موفق نشد(همه از غریبه خوردن ا.ت از خودی)
بعد اینکه آماده شدی رفتی سمت در و در رو برات باز کردن
دوتا از بادیگاردا پشت سرت بودن و داشتن قدم به قدم باهات میومدن
در ماشین رو برات باز کردن و نشستی
رانندت که جلو نشسته بود گفت
راننده:حرکت کنیم خانوم؟
_حرکت کنیم
راننده:بله
حرکت کردین
پشت سرتون حداقل ۱۰ تا ماشین بودن که بادیگاردات داخلش بودن
(۲۶ دقیقه بعد)
راننده ماشین رو نگه داشت و گفت
راننده:رسیدیم خانوم
_ممنون
یکی از بادیگاردا در ماشین رو برات باز کرد و پیاده شدی
بادیگاردات نمیتوستن بیان داخل
رفتی سمت در و در اونجا رو باز کردی
از مدیر اونجا پرسیدی
_اومد؟
مدیر:اره زودتر از وقتی که گذاشتی بودین اومد
_شنیده بودم میگفتن عجله داره ولی فکر نمیکردم دیگه اینجوری باشه(نیشخند)
_برم بشینم؟
مدیر:اره امادست اونجا
_ممنون
رفتی سره جات نشستی
بینتون یه شیشه کامل سیاه بود که پایینش یه سوراخ بزرگ زده بودن برای اینکه راحت بازی کنین از اون دیواره دستتو به طرفش دراز کردی و گفتی
_سلام
بهت دست داد و گفت
+سلام
_شرط سره چی؟
+اگه بردی هویتم رو بهت میگم و اگه باختی تو هویتت رو به من میگی
_این عادلانه نیست
+همینه که هست
_هوفففف
_کی اول شروع کنه؟
+چند سالته؟
_باید بگم؟
+من ۲۵ سالمه فقط بگو ازم بزرگتری یا نه
_کوچیکترم
+پس اول من شروع میکنم
_باشه
(مینهو ویو)
وقتی بهم دست داد با دستبند ست من و ا.ت مواجه شدم
دستبندی که فقط من و ا.ت داشتیمش
شک کردم برای همین شرط بستم سر هویتش اگه ا.ت باشه هیچوقت نمیتونه منو ببره
(بعد از بازی میسا ویو)
+خب کوچولو فکر کنم باختی
_چی؟ این امکان نداره تو تقلب کردی
+آقای کانگ اینجا به عنوان شاهد بود و میدونه که من تقلب نکردم
*اقای کانگ همون مدیره س*
-آقای کانگ
کانگ:اره ، اون تقلب نکرده
+انقدر بازی در نیار اسمتو بگو
_هوفففف یانگ ا.ت رئیس باند بلک کیلر
مینهو سریع شیشه رو برداشت و گفت
+ا.ت
با دیدن دوست پسرت به عنوان بزرگترین دشمنت شوکه شدی
_مینهو
+تو…تو مگه خواب نبودی؟
_تو اینجا چیکار میکنی؟
+خودت اینجا چیکار میکنی؟
سرتو انداختی پایین و گفتی
_ببخشید
مینهو پوزخند زد و گفت
+قراره جبرانش کنی بیب(پورخند)
و دستتو و گرفت و کشید بردت تو ماشین و به رانندش گفت ببرتتون نزدیک ترین هتلی که پیدا میشه
راننده هم تایید کرد
از شانس بد تو بعد از ۱۰ دقیقه به یه هتل رسیدین
مینهو به یکی از بادیگارداش از قبل گفته بود اونجارو اوکی کنه تا شما برسین و همینجوری که رفتین تو هتل بردنت تو اتاق هتل
چسبونده به دیوار و گفت
+پس به من دروغ میگی؟
+میدونی که دروغگو تقاص کارشو پس میده هوم؟
_مینهو لطفا
+خودت گفته بودی باکره نیستی پس فکر نکنم بهت سخت نگیرم(وقتی کوچیکتر بودی از سر کنجکاوی یه کاری با خودت کرده بودی)
فقط با چشمای مظلوم بهش زل زده بودی
به چشمات نگاه انداخت و گفت
+فکر نکن با این نگاهات خر میشم
و انداختت روی تخت هتل و خودش هم افتاد روت و شروع به بوسیدنت کرد
همینجوری که داشت میبوسیدت شلوارتو در آورد و پیرهنت رو پاره کرد
و گفت
+امشب میخوام با گریه اسممو صدا بزنی(پوزخند)
(پایان)
#استری_کیدز
#بنگچان
#لینو
#چانگبین
#هیونجین
#هان
#فلیکس
#سونگمین
#جونگین
#تکپارتی
#چندپارتی
#وانشات
#سناریو
#تصورکن
#فیک
#فیکشن
ا.ت_
مینهو+
.
.
.
دیگه عادت کرده بودی ساعت ۱۲ شب به بعد الکی به دوست پسرت میگفتی میخوای بخوابی و میرفتی جایی که بدون لو رفتن قیافه و اسمت با دشمنات شرطبندی میکردی و اگه میبردی اونا هرچی که دلت بخواد بهت میدادن
بیشتر میبردی و خیلی کم پیش میومد ببازی
امشبم مثل همیشه داشتی همونکارو میکردی
به دوست پسرت گفتی خوابت میاد و باید بری بخوابی
و اونم قبول کرد
عذاب وجدان میگرفتی از اینکه داری بهش دروغ میگی اما اون نباید چیزی از شغلت میفهمید
داشتی آماده میشدی بری همونجایی که شرطبندی میکردین
جای معروفی نبود و افرادی که اونجارو میشناختن فقط مافیا بودن امشب با بزرگترین دشمنت بازی داشتی
اون بزرگترین مافیای کره بود ، و مقامش از تو بالاتر بود
جوری که اگه قرار بود مسابقه بینتون برگذار بشه
اون نفر اول بود و تو دوم
اون بارها سعی داشت تورو بکشه اما موفق نشد(همه از غریبه خوردن ا.ت از خودی)
بعد اینکه آماده شدی رفتی سمت در و در رو برات باز کردن
دوتا از بادیگاردا پشت سرت بودن و داشتن قدم به قدم باهات میومدن
در ماشین رو برات باز کردن و نشستی
رانندت که جلو نشسته بود گفت
راننده:حرکت کنیم خانوم؟
_حرکت کنیم
راننده:بله
حرکت کردین
پشت سرتون حداقل ۱۰ تا ماشین بودن که بادیگاردات داخلش بودن
(۲۶ دقیقه بعد)
راننده ماشین رو نگه داشت و گفت
راننده:رسیدیم خانوم
_ممنون
یکی از بادیگاردا در ماشین رو برات باز کرد و پیاده شدی
بادیگاردات نمیتوستن بیان داخل
رفتی سمت در و در اونجا رو باز کردی
از مدیر اونجا پرسیدی
_اومد؟
مدیر:اره زودتر از وقتی که گذاشتی بودین اومد
_شنیده بودم میگفتن عجله داره ولی فکر نمیکردم دیگه اینجوری باشه(نیشخند)
_برم بشینم؟
مدیر:اره امادست اونجا
_ممنون
رفتی سره جات نشستی
بینتون یه شیشه کامل سیاه بود که پایینش یه سوراخ بزرگ زده بودن برای اینکه راحت بازی کنین از اون دیواره دستتو به طرفش دراز کردی و گفتی
_سلام
بهت دست داد و گفت
+سلام
_شرط سره چی؟
+اگه بردی هویتم رو بهت میگم و اگه باختی تو هویتت رو به من میگی
_این عادلانه نیست
+همینه که هست
_هوفففف
_کی اول شروع کنه؟
+چند سالته؟
_باید بگم؟
+من ۲۵ سالمه فقط بگو ازم بزرگتری یا نه
_کوچیکترم
+پس اول من شروع میکنم
_باشه
(مینهو ویو)
وقتی بهم دست داد با دستبند ست من و ا.ت مواجه شدم
دستبندی که فقط من و ا.ت داشتیمش
شک کردم برای همین شرط بستم سر هویتش اگه ا.ت باشه هیچوقت نمیتونه منو ببره
(بعد از بازی میسا ویو)
+خب کوچولو فکر کنم باختی
_چی؟ این امکان نداره تو تقلب کردی
+آقای کانگ اینجا به عنوان شاهد بود و میدونه که من تقلب نکردم
*اقای کانگ همون مدیره س*
-آقای کانگ
کانگ:اره ، اون تقلب نکرده
+انقدر بازی در نیار اسمتو بگو
_هوفففف یانگ ا.ت رئیس باند بلک کیلر
مینهو سریع شیشه رو برداشت و گفت
+ا.ت
با دیدن دوست پسرت به عنوان بزرگترین دشمنت شوکه شدی
_مینهو
+تو…تو مگه خواب نبودی؟
_تو اینجا چیکار میکنی؟
+خودت اینجا چیکار میکنی؟
سرتو انداختی پایین و گفتی
_ببخشید
مینهو پوزخند زد و گفت
+قراره جبرانش کنی بیب(پورخند)
و دستتو و گرفت و کشید بردت تو ماشین و به رانندش گفت ببرتتون نزدیک ترین هتلی که پیدا میشه
راننده هم تایید کرد
از شانس بد تو بعد از ۱۰ دقیقه به یه هتل رسیدین
مینهو به یکی از بادیگارداش از قبل گفته بود اونجارو اوکی کنه تا شما برسین و همینجوری که رفتین تو هتل بردنت تو اتاق هتل
چسبونده به دیوار و گفت
+پس به من دروغ میگی؟
+میدونی که دروغگو تقاص کارشو پس میده هوم؟
_مینهو لطفا
+خودت گفته بودی باکره نیستی پس فکر نکنم بهت سخت نگیرم(وقتی کوچیکتر بودی از سر کنجکاوی یه کاری با خودت کرده بودی)
فقط با چشمای مظلوم بهش زل زده بودی
به چشمات نگاه انداخت و گفت
+فکر نکن با این نگاهات خر میشم
و انداختت روی تخت هتل و خودش هم افتاد روت و شروع به بوسیدنت کرد
همینجوری که داشت میبوسیدت شلوارتو در آورد و پیرهنت رو پاره کرد
و گفت
+امشب میخوام با گریه اسممو صدا بزنی(پوزخند)
(پایان)
#استری_کیدز
#بنگچان
#لینو
#چانگبین
#هیونجین
#هان
#فلیکس
#سونگمین
#جونگین
#تکپارتی
#چندپارتی
#وانشات
#سناریو
#تصورکن
#فیک
#فیکشن
۱۶.۱k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.