part:19. name:fate
از خواب بلند شدم و با چیزی که دیدم پرام ریخت تهیونگ پیشه من خ.......بیده بود
و من تو ب......غلش بودم..(نکشید منو فیکه)
زل زده بودم تو چشاش که یهو چشاشو باز کرد و بمن نگاه کرد سریع از جام بلند شدم و رو تخت نشستم که دستمو گرفت و منو به سمت خودش کشید صورتامون باهم فاصله ای نداشتن زل زده بودیم تو چشمای همدیگه که گفت
_حالت بهتره ؟
با تعجب گفتم
_چی منظورت چیه؟
که همون لحظه دیشب و کابوسی که دیدمو یادم اومد
فلش بک به دیشب
تهیونگ منو از ب.....غلش بیرون آورد و پتو رو انداخت رومو میخواست از اتاقم بره بیرون که دستشو گرفتمو گفتم
_نرو تهیونگ
فلش بک به حال
با یاده اتفاقی که دیشب افتاد از خجالت آب شدم که بهم نگاه کرد و لبخند ریزی زد که با اخم نگاش کردم
تو همون حالتی که بودیم دستشو انداخت زیره پام و تویه حرکت بلندم کرد که گفتم
_هعیییییی منو بزار زمیننننننننننن
_انگار شاگرد کوچولوم به یه تنبیه کوچولو احتیاج داره
میخواستم دلیلشو بپرسم که فهمیدم منظورشو ...
_خیلی خوب باشه دیگه بهت اخم نمیکنم حالا منو بزار زمییییییین
همون لحظه منو گذاشت زمین میخواستم برم سمت در و برم بیرون که دستشو گذاشت رو دیوار کنارم و سرشو آورد نزدیکم و با قیافه شیطونی گفت
_حواسم بهت هست شاگرد کوچولو
با حرص گفتم
_بمن نگو شاگرد کوچولو ووووو
با خنده از اتاق رفت بیرون که اخم شدیدی کردم و با حرص گفتم
_پس میخای اذیت کنی اره؟؟؟باشه دارم برات
از اتاق رفتم بیرون و کنار بقیه خانواده صبحونه خوردم که کارن بغل گوشم گفت
_از کی تاحالا تهیونگ تو اتاق تو میخوابه؟
بهش نگاه کردم و گفتم
_خوب چیزه یه چیزی تو اتاقم جا گذاشته بود اومده بود برداره اشتباه برداشت نکن من تنها می خوابم ..
با لحن شیطون و مسخره ای گفت
_ای جان قلبشو پیشه تو جا گذاشته؟؟
و شروع مرد به خندیدن که محکم کوبوندم رو پاش که البته چون میز بود و ندیدم مطمئن نیستم پاش بوده باشه ولی خوب ..
که همون لحظه صورتش قرمز شد از درد و دیگه چیزی نگفت برادر بیچارمو زدم ناقص کردم ..
کایلین لب زد
_کایرا امشب دوستام یه پارتی گرفتن میای باهم بریم من تنها نباشم ؟
_اوکیه ساعت چند؟
_۸شب
............................................
یه لباس مجلسی سیاه پوشیدم که بیشتر بدنمو نشون میداد و تا بالای رونم بود با کفشای پاشنه بلند موهامو باز گذاشتم و آرایش کردم و یه رژ قرمز جیگری زدم
جوووون چه جیگری شده بودم
در اتاقم به صدا در اومد و کایرا اومد داخل و گفت
_عجب چیزی شدی سیسییی بیا بریم
از اتاق رفتم بیرون که دیدم تهیونگ یه جوره بدی از بالا تا پایین نگام کرد و بعد اخم کرد و گفت
_اینجوری میخای بری؟
_اره چشه مگه
بدون اینکه حرفه دیگه ای ازش بشنوم رفتم سمت در که از خونه خارج بشم که تهیونگ گفت
_منم باهاتون میام
با تعجب گفتم
_چی؟
و من تو ب......غلش بودم..(نکشید منو فیکه)
زل زده بودم تو چشاش که یهو چشاشو باز کرد و بمن نگاه کرد سریع از جام بلند شدم و رو تخت نشستم که دستمو گرفت و منو به سمت خودش کشید صورتامون باهم فاصله ای نداشتن زل زده بودیم تو چشمای همدیگه که گفت
_حالت بهتره ؟
با تعجب گفتم
_چی منظورت چیه؟
که همون لحظه دیشب و کابوسی که دیدمو یادم اومد
فلش بک به دیشب
تهیونگ منو از ب.....غلش بیرون آورد و پتو رو انداخت رومو میخواست از اتاقم بره بیرون که دستشو گرفتمو گفتم
_نرو تهیونگ
فلش بک به حال
با یاده اتفاقی که دیشب افتاد از خجالت آب شدم که بهم نگاه کرد و لبخند ریزی زد که با اخم نگاش کردم
تو همون حالتی که بودیم دستشو انداخت زیره پام و تویه حرکت بلندم کرد که گفتم
_هعیییییی منو بزار زمیننننننننننن
_انگار شاگرد کوچولوم به یه تنبیه کوچولو احتیاج داره
میخواستم دلیلشو بپرسم که فهمیدم منظورشو ...
_خیلی خوب باشه دیگه بهت اخم نمیکنم حالا منو بزار زمییییییین
همون لحظه منو گذاشت زمین میخواستم برم سمت در و برم بیرون که دستشو گذاشت رو دیوار کنارم و سرشو آورد نزدیکم و با قیافه شیطونی گفت
_حواسم بهت هست شاگرد کوچولو
با حرص گفتم
_بمن نگو شاگرد کوچولو ووووو
با خنده از اتاق رفت بیرون که اخم شدیدی کردم و با حرص گفتم
_پس میخای اذیت کنی اره؟؟؟باشه دارم برات
از اتاق رفتم بیرون و کنار بقیه خانواده صبحونه خوردم که کارن بغل گوشم گفت
_از کی تاحالا تهیونگ تو اتاق تو میخوابه؟
بهش نگاه کردم و گفتم
_خوب چیزه یه چیزی تو اتاقم جا گذاشته بود اومده بود برداره اشتباه برداشت نکن من تنها می خوابم ..
با لحن شیطون و مسخره ای گفت
_ای جان قلبشو پیشه تو جا گذاشته؟؟
و شروع مرد به خندیدن که محکم کوبوندم رو پاش که البته چون میز بود و ندیدم مطمئن نیستم پاش بوده باشه ولی خوب ..
که همون لحظه صورتش قرمز شد از درد و دیگه چیزی نگفت برادر بیچارمو زدم ناقص کردم ..
کایلین لب زد
_کایرا امشب دوستام یه پارتی گرفتن میای باهم بریم من تنها نباشم ؟
_اوکیه ساعت چند؟
_۸شب
............................................
یه لباس مجلسی سیاه پوشیدم که بیشتر بدنمو نشون میداد و تا بالای رونم بود با کفشای پاشنه بلند موهامو باز گذاشتم و آرایش کردم و یه رژ قرمز جیگری زدم
جوووون چه جیگری شده بودم
در اتاقم به صدا در اومد و کایرا اومد داخل و گفت
_عجب چیزی شدی سیسییی بیا بریم
از اتاق رفتم بیرون که دیدم تهیونگ یه جوره بدی از بالا تا پایین نگام کرد و بعد اخم کرد و گفت
_اینجوری میخای بری؟
_اره چشه مگه
بدون اینکه حرفه دیگه ای ازش بشنوم رفتم سمت در که از خونه خارج بشم که تهیونگ گفت
_منم باهاتون میام
با تعجب گفتم
_چی؟
۴.۱k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.