پارت ۲^ ^
آرزو کرد که
تو دلش خاله هلنش دختر دار بشه و آرزو بلند
تهیونگ: من یک سگ آرزو می کنم
همه: ۶ ۵ ۴ ۳ ۲ ۱
تهیونگ: فوت 🥳
همه: تولدت تولد تولدت مبارک
و بعد کیک رو می بره
(شرمنده اگه درباره تولد کوتاه چون بیاد نمیارم چه کارهایی می کنیم😅😅)
هلن و همسرش میرن کنار تهیونگ
و تهیونگ بغل میکنن عکس میگرن
بعد عکس نوبت کادوها میرسه
آقای پارک کادوش به تهیونگ میده
تهیونگ باشوق و عشق کادو رو باز میکنه
تهیونگ: جیغغغغغغ
هلن:🤣🤣مگه نگفتی آقا کوچولو بزرگ شدی
تهیونگ: من جیغ نکشیدم🙄🙄
هلن:خوب توپ والیبال دوست داری
تهیونگ: خیلی دوستش دارم
هلن: یعنی میگی کادوی منو باز نکرده دوستش نداری🤔🤔
تهیونگ: خاله نه من اینو نمیگم
هلن: شوخی کردم
تهیونگ : خاله اذیت نکن🥺
هلن: خوب نوبت رسید به کادوی من
پسرک باشوق چشمای کیوتش کادو باز میکنه می بینه
یک سگ خواب کیوت ( خدا بده شانس🥲)
تهیونگ : خاله خیلی مرسی
هلن: خواهش عزیزم
نوبت میرسه به خانواده کیم
مادر تهیونگ به تهیونگ یک ساعت و یک عروسک ببر میده
پدر تهیونگ به تهیونگ یک گردنبند و یک دفتر زیبا میده
دفتر طرحی عجیب داشت
پدر تهیونگ: تهیونگ من وقتی هم سن و سال تو بودم پدرم به من یک گردنبند دو تیکه داد و بهم گفت
هروقت عاشق شدی یک تیکه اش به عشقت و یک تیکه اش خودت نگه دار چون عشق با همدیگه معنی داره و این دفتر تمان خاطرات با عشقت می نویسی❤
عکسشون گرفتن می خواستن هدیه ها رو جمع کنن که هلن گفت
هلن: صبر کنید ما یک هدیه دیگه به تهیونگ داریم
تهیونگ خیلی خوشحال میشه
هدیه رو از خالش میگره و باز میکنه و وقتی باز میکنه خیلی تعجب می کنه
رونا: تهیونگ عزیزم هدیه ات به شما نشون بده تهیونگ عزیزم هدیه ات چیه؟
رونا چندبار تهیونگ صدا می کنه و...
تو دلش خاله هلنش دختر دار بشه و آرزو بلند
تهیونگ: من یک سگ آرزو می کنم
همه: ۶ ۵ ۴ ۳ ۲ ۱
تهیونگ: فوت 🥳
همه: تولدت تولد تولدت مبارک
و بعد کیک رو می بره
(شرمنده اگه درباره تولد کوتاه چون بیاد نمیارم چه کارهایی می کنیم😅😅)
هلن و همسرش میرن کنار تهیونگ
و تهیونگ بغل میکنن عکس میگرن
بعد عکس نوبت کادوها میرسه
آقای پارک کادوش به تهیونگ میده
تهیونگ باشوق و عشق کادو رو باز میکنه
تهیونگ: جیغغغغغغ
هلن:🤣🤣مگه نگفتی آقا کوچولو بزرگ شدی
تهیونگ: من جیغ نکشیدم🙄🙄
هلن:خوب توپ والیبال دوست داری
تهیونگ: خیلی دوستش دارم
هلن: یعنی میگی کادوی منو باز نکرده دوستش نداری🤔🤔
تهیونگ: خاله نه من اینو نمیگم
هلن: شوخی کردم
تهیونگ : خاله اذیت نکن🥺
هلن: خوب نوبت رسید به کادوی من
پسرک باشوق چشمای کیوتش کادو باز میکنه می بینه
یک سگ خواب کیوت ( خدا بده شانس🥲)
تهیونگ : خاله خیلی مرسی
هلن: خواهش عزیزم
نوبت میرسه به خانواده کیم
مادر تهیونگ به تهیونگ یک ساعت و یک عروسک ببر میده
پدر تهیونگ به تهیونگ یک گردنبند و یک دفتر زیبا میده
دفتر طرحی عجیب داشت
پدر تهیونگ: تهیونگ من وقتی هم سن و سال تو بودم پدرم به من یک گردنبند دو تیکه داد و بهم گفت
هروقت عاشق شدی یک تیکه اش به عشقت و یک تیکه اش خودت نگه دار چون عشق با همدیگه معنی داره و این دفتر تمان خاطرات با عشقت می نویسی❤
عکسشون گرفتن می خواستن هدیه ها رو جمع کنن که هلن گفت
هلن: صبر کنید ما یک هدیه دیگه به تهیونگ داریم
تهیونگ خیلی خوشحال میشه
هدیه رو از خالش میگره و باز میکنه و وقتی باز میکنه خیلی تعجب می کنه
رونا: تهیونگ عزیزم هدیه ات به شما نشون بده تهیونگ عزیزم هدیه ات چیه؟
رونا چندبار تهیونگ صدا می کنه و...
۲۳.۷k
۱۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.