سناریو شیطان کش پارت 8
از زبان تسوتاکو :
شب شده بود آماده شدم و گیو رو صدا زدم و بهش گفتم که حاضری اونم گفت آره کاتانا هامون رو برداشتیم و راه افتادیم رفتیم وارد راهرو شدیم که اوروکوداکی گیو رو صدا زد
گیو برگشت و رفتیم پیشش سلام کردیم و گفتش که : گیو باهات کار دارم به من اشاره کردم و گفتش که تو برو ما باید حرف بزنیم صورتم رفت تو هم که چرا به منم نمیگن ناراحت شدم و رفتم تا ته سالن این ور و اون ور رو نگاه کردم ولی نتونستم پیدا کنم که باید کجا برم تا اینکه همون پسر مو سفیده رو دیدیم (سانمی) داشت از دور میومد و یه جوری بهم نگاه میکرد رسید بهم و ازش پرسیدم :
سانمی _ تسوتاکو +
+ ببخشید میشه بهم بگید از کجا باید برم
_ من دارم میرم همونجا بیا ببرمت
+ آها باشه....پس بیا بریم
_ انتظار نداشتم آنقدر شبیه گیو باشی
+هااااا؟ آره با خیلی شبیهیم هه هه هه هه هه
_خوب همینجاست رسیدیم
+ خیلی ممنونم
_ خواهش میکنم من که کاری نکردم
از زبان تسوتاکو :
رفتم داخل همه با تعجب نگاه میکردن اهمیتی ندادم و رفتم ته اتاق یعنی جلوی اون پسر مو ابیه (مویچیرو) نشستم بخاطر حواس فوق العاده ای که داشتم قشنگ میتونستم بفهمم که الان کی داره بهم نگاه میکنه (بچم حواسش به اینوسکه رفته) هائوریم رو درست کردم و همون لحظه گیو اومد ازش پرسیدم که اوروکوداکی چی گفت اونم بهم جواب داد حرفایی که نباید بهت بگم
تسوتاکو + گیو _
+ خوب چرا بهم نمیگی
_ بالاخره یه دلیلی داره دیگه
+ اخم کردم و رومو برگردوندم
_ قراره امروز ورشکستش کنیم
+ بزار حدس بزنم شام دعوتمون کرده
_ آره
+ خوب پپپپپسسس قراره امشب خرجمون کنه
_ اون سر مارو نشکنه لازم نیست خرجمون کنه
اویاتاکا ساما اومد و سخنرانی کرد بعدش گفتش که قراره 4 نفر رو به ماموریت بفرستم اون چهار نفر سانمی و تسوتاکو گیو و شینوبو هستند
با صدای خیلی آرومی گفتم حالا چرا من و گیو نباید باهم بریم اویاتاکا ساما گفتش که یه دلایلی داره بعدش یکی از دختراش اومد تو و به من و گیو یه نقشه داد نقشه رو باز کردم و دیدم که جایی که باید بریم رو نشون داده برای ما منطقهی جنگلی بود و برای گیو برفی.
سرمو چرخوندم و دیدم که گیو نقشه رو بست و برگشت رو به شینوبو و گفت بفرما یهو اون میمون گفت.......
یه چالش به آخر اسم کاراکتر مورد علاقتون یه علی اضافه کنید
مثلا گیو علی
شب شده بود آماده شدم و گیو رو صدا زدم و بهش گفتم که حاضری اونم گفت آره کاتانا هامون رو برداشتیم و راه افتادیم رفتیم وارد راهرو شدیم که اوروکوداکی گیو رو صدا زد
گیو برگشت و رفتیم پیشش سلام کردیم و گفتش که : گیو باهات کار دارم به من اشاره کردم و گفتش که تو برو ما باید حرف بزنیم صورتم رفت تو هم که چرا به منم نمیگن ناراحت شدم و رفتم تا ته سالن این ور و اون ور رو نگاه کردم ولی نتونستم پیدا کنم که باید کجا برم تا اینکه همون پسر مو سفیده رو دیدیم (سانمی) داشت از دور میومد و یه جوری بهم نگاه میکرد رسید بهم و ازش پرسیدم :
سانمی _ تسوتاکو +
+ ببخشید میشه بهم بگید از کجا باید برم
_ من دارم میرم همونجا بیا ببرمت
+ آها باشه....پس بیا بریم
_ انتظار نداشتم آنقدر شبیه گیو باشی
+هااااا؟ آره با خیلی شبیهیم هه هه هه هه هه
_خوب همینجاست رسیدیم
+ خیلی ممنونم
_ خواهش میکنم من که کاری نکردم
از زبان تسوتاکو :
رفتم داخل همه با تعجب نگاه میکردن اهمیتی ندادم و رفتم ته اتاق یعنی جلوی اون پسر مو ابیه (مویچیرو) نشستم بخاطر حواس فوق العاده ای که داشتم قشنگ میتونستم بفهمم که الان کی داره بهم نگاه میکنه (بچم حواسش به اینوسکه رفته) هائوریم رو درست کردم و همون لحظه گیو اومد ازش پرسیدم که اوروکوداکی چی گفت اونم بهم جواب داد حرفایی که نباید بهت بگم
تسوتاکو + گیو _
+ خوب چرا بهم نمیگی
_ بالاخره یه دلیلی داره دیگه
+ اخم کردم و رومو برگردوندم
_ قراره امروز ورشکستش کنیم
+ بزار حدس بزنم شام دعوتمون کرده
_ آره
+ خوب پپپپپسسس قراره امشب خرجمون کنه
_ اون سر مارو نشکنه لازم نیست خرجمون کنه
اویاتاکا ساما اومد و سخنرانی کرد بعدش گفتش که قراره 4 نفر رو به ماموریت بفرستم اون چهار نفر سانمی و تسوتاکو گیو و شینوبو هستند
با صدای خیلی آرومی گفتم حالا چرا من و گیو نباید باهم بریم اویاتاکا ساما گفتش که یه دلایلی داره بعدش یکی از دختراش اومد تو و به من و گیو یه نقشه داد نقشه رو باز کردم و دیدم که جایی که باید بریم رو نشون داده برای ما منطقهی جنگلی بود و برای گیو برفی.
سرمو چرخوندم و دیدم که گیو نقشه رو بست و برگشت رو به شینوبو و گفت بفرما یهو اون میمون گفت.......
یه چالش به آخر اسم کاراکتر مورد علاقتون یه علی اضافه کنید
مثلا گیو علی
۳.۳k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.