Killer hunny 🐰

&تهیونگ
-تو اینجایی میدونی چقدر نگرانت شدم کجا رفته بودی
&رفته بودم به همون جنگل که اون اتفاق افتاد بیا تو
-باشه

رفتیم تو و -(hi دیگ حوصله‌ی نوشتن اسماشون رو ندارم ولی بجاش از علامتی که دارن استفاده میکن)
زنگ زد به یه نفر بعدش صدای در امد رفتم و در و باز کردم نامجون و جیمین بودن

&سلام
+سلام
/سلام
+خب چرا گفتی بیام اینجا
-تا مراقب لینا باشید
/یا اون بچه نیست هیونگ
-میدونم ولی امروز رفته بود به اون جنگل
+لینا این کار خیلی خطرناکه پس چرا رفتی
&گفتم شاید بتونم بفهمم چه اتفاقی برای کوکیم افتاده

&سه هفته گذشته و فکر میکنن من دیگه از خونه بیرون نمیرم رفتن خونه دو ساعت بعد دوباره رفتم توی همون چاله ولی با چیزی که دیدم خوشم زد یه خرگوش سفید داشت جنازه ی یه مرد رو میخورد وقتی من رو دید حمله کرد طرفم منم سریعا کیفم رو جلوش گرفتم و رفت توی کیفم

سریعا رفتم شهر پیش تهیونگ

&تهیونگ
_بله