وقتی بهت خیانت کرد....
p1
ساعت از دوازده ی نیمه شب هم گذشته بود. دیگه صبرت تموم شد ، به سمت گوشیت رفتی تا دنبال شماره ی مورد نظرت بگردی .
=شماره ی مورد نظر در دسترس نمی باشد
هوفی از سر عصبانیت کشیدی ، دنبال شماره ی چان گشتی . بعد از چند دقیقه گشتن ، پیداش کردی .
÷سلام بنگ چان هستم بفرمایید
×الو چان ؟ منم ات
÷اوه سلام ات ، مشکلی پیش اومده که بهم زنگ زدی ؟
×خوب..هیونجین هنوز کمپانیه ؟
استرس داشتی...استرسی که حتی چان هم بعد از حرف زدنت متوجش شد .
منتظر جوابی از طرف چان موندی .
÷ اره فکر کنم ، نگران نباش ، احتمالا بخاطر دنس جدیدمون توی کمپانی مونده تا تمرین کنه .
نفس راحتی کشیدی
×مرسی ازت ، ببخشید مزاحم شدم ، فعلا
÷خدافظ
گوشیو قطع کردی و به سمت اتاق مشترک خودت و هیون حرکت کردی.
لباسیو از کمد برداشتی و پوشیدیش ، سوئیچ ماشینتو برداشتی و از خونه بیرون اومدی . به سمت ماشینت حرکت کردی و سوارش شدی.
( چند مین بعد )
بلاخره به کمپانی رسیدی و از ماشینت پیاده شدی.
به سمت کمپانی حرکت کردی.
واردش شدی و به اطرافت نگاهی کردی. یکی از استف هارو دیدی . به سمت استف رفتی
×ببخشید ، اومدم همسرم ، هوانگ هیونجین رو ببینم..
استف نگاهی بهت کرد .
&البته ، ته راهرو دست چپ .
سری تکون دادی و از استف دور شدی
به سمت جایی که استف گفته بود رفتی ، تعداد زیادی در رو جلوی خودت دیدی و...
*seta
ساعت از دوازده ی نیمه شب هم گذشته بود. دیگه صبرت تموم شد ، به سمت گوشیت رفتی تا دنبال شماره ی مورد نظرت بگردی .
=شماره ی مورد نظر در دسترس نمی باشد
هوفی از سر عصبانیت کشیدی ، دنبال شماره ی چان گشتی . بعد از چند دقیقه گشتن ، پیداش کردی .
÷سلام بنگ چان هستم بفرمایید
×الو چان ؟ منم ات
÷اوه سلام ات ، مشکلی پیش اومده که بهم زنگ زدی ؟
×خوب..هیونجین هنوز کمپانیه ؟
استرس داشتی...استرسی که حتی چان هم بعد از حرف زدنت متوجش شد .
منتظر جوابی از طرف چان موندی .
÷ اره فکر کنم ، نگران نباش ، احتمالا بخاطر دنس جدیدمون توی کمپانی مونده تا تمرین کنه .
نفس راحتی کشیدی
×مرسی ازت ، ببخشید مزاحم شدم ، فعلا
÷خدافظ
گوشیو قطع کردی و به سمت اتاق مشترک خودت و هیون حرکت کردی.
لباسیو از کمد برداشتی و پوشیدیش ، سوئیچ ماشینتو برداشتی و از خونه بیرون اومدی . به سمت ماشینت حرکت کردی و سوارش شدی.
( چند مین بعد )
بلاخره به کمپانی رسیدی و از ماشینت پیاده شدی.
به سمت کمپانی حرکت کردی.
واردش شدی و به اطرافت نگاهی کردی. یکی از استف هارو دیدی . به سمت استف رفتی
×ببخشید ، اومدم همسرم ، هوانگ هیونجین رو ببینم..
استف نگاهی بهت کرد .
&البته ، ته راهرو دست چپ .
سری تکون دادی و از استف دور شدی
به سمت جایی که استف گفته بود رفتی ، تعداد زیادی در رو جلوی خودت دیدی و...
*seta
۱.۸k
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.