عاشق برادر دوستم شدم

عاشق برادر دوستم شدم



تیهونگ: اقای جانگ پول من رو بده

اقای جانگ: ولی اون پول خیلی زیاده اگه اونو بدهم ورشکست میشم

تیهونگ: اون دیگه به من نیست یا می تونی یه کاری بکنی

اقای جانگ: بله هرچی باشه انجام میدم

تیهونگ: میتونی دخترت رو بهم بدی

اقای جانگ: ه....ا....ن...ن..ه..دخترم نه

تیهونگ: یا دخترت یامرگ خانوادت

اقای جانگ:باشه اقای تیهونگ شب ساعت9بیاد ببریدش

تیهونگ نیش خندی زد بعد رفت اقای جانگ نمی تونست این مسئله رو به خانم جانگ بگه ولی اونم به دخترش رفت سمت اتاق دخترش رفت و وسایل ش رو جمع کرد

هه سو ویو

میا یه برادر داره که من روش کراشم هنوز ندیدمش ولی می‌دونم مثل میا هستش

اومدم خونه بابا نگران و مامان داشت گریه میکرد

هه سو: بابا مامان چی شده

م.هه: دختر عزیزم (گریه)

هه سو:مامان چرا گریه میکنی

م.هه: بابای پست فدرتت تو فروخت

میا: هه سو میگو گوشیت

میا دید مامانم داره گریه می‌کنه اومد سمت تو شک بودم

میا:هه سو خوبی

هه سو: ب...ب...ا...ب..ب...ا....ت...و...منو فروختی (داد و گریه)

میا: هه سو تو داری چی میگی

تا میا حرفش رو زد در شکست میا داد زد


میا: داداش

هه سو: داداش

میاد دود سمت تیهونگ

که




خماریییییییییییییی

10تا لایک

6تا کامنت

بوس بهتون😘😘