تک پارتی از جین«دیوونه ها» p1
*از زبان ا/ت*
امروز سرکار دعوام شده بود ناجور... این دختر حسابی رفته بود رو مخم!! هرکاری میکردم رو تقلید میکرد فکر میکرد نمیفهمم!!! امروزم که یکی از پروژه هایی که به نام خودم بود رو دزدید که دیگه صبرم تموم شد و رفتم دعوا باهاش
گیس و گیس کشی میکردم جوری که مدیر اومد هم نتونست جدامون بکنه و بله من بخاطر همچین آدمی قراره اخراج بشم!!!
مدیر: چرا اینکارو کردین خانم کیم؟!؟
ا/ت: اون خانم پارک همه ی چیزای منو میدزده برا خودش!!! انتظار نداشته باشین ساکت بشینم..
مدیر: خانم کیم این کارا در شأن شما نیست!!
ا/ت:*خنده ی تمسخر*چه حرفایی!!
مدیر: الان به حرف من خندیدی؟! خاتم کیم مثل اینکه شما جدی نگرفتین!!!
ا/ت: چ.. چچ.. چی؟!؟
مدیر: خانم کیم شما از الان اخراجین!!! دیگه حق پاتون رو اینجا بزارین
ا/ت:*با اعصبانیت و ناراحتی *بهتر دیگه نمیخوام اینجا باشم!!!
از شدن اعصبانیت پامو محکم میکوبیدم زمین!! درو محکم پشد سرم بستم و با عجله و عصبانی وسایلمو جمع میکردم که یهو دیدم صدای یه پسری میاد
جین: ا/ت دیوونه شدی داری چیکار میکنی؟!
ا/ت: هیچی فقط بخاطر سوسول خانم اخراج شدم!!!
جین: خانم پارکو میگی؟!
ا/ت: بغییر از اون دیگه کی سوسوله؟!
جین: و.. واقعا اخراج شدی؟!
ا/ت:*با ناراحتی*اره...
از کنار جین با کارتونی که تو دستم بود گذشتم که سوجی جلوم ظاهر شد.. خیلی طعنه آمیز نگاش کردم و گفتم
ا/ت: زمین گرده!! کوه به کوه میرسه..پس آدمم به آدم میرسه!!!
رفتم بیرون و روی یه سکو نشستم... یه نیم ساعت گذشت که دیدم جین با دوتا بستنی داره میاد سمتم
ا/ت: تو اینجا چیکار میکنی؟!
جین: بعد تو منم با پس سر انداختن بیرون*با خنده*
امروز سرکار دعوام شده بود ناجور... این دختر حسابی رفته بود رو مخم!! هرکاری میکردم رو تقلید میکرد فکر میکرد نمیفهمم!!! امروزم که یکی از پروژه هایی که به نام خودم بود رو دزدید که دیگه صبرم تموم شد و رفتم دعوا باهاش
گیس و گیس کشی میکردم جوری که مدیر اومد هم نتونست جدامون بکنه و بله من بخاطر همچین آدمی قراره اخراج بشم!!!
مدیر: چرا اینکارو کردین خانم کیم؟!؟
ا/ت: اون خانم پارک همه ی چیزای منو میدزده برا خودش!!! انتظار نداشته باشین ساکت بشینم..
مدیر: خانم کیم این کارا در شأن شما نیست!!
ا/ت:*خنده ی تمسخر*چه حرفایی!!
مدیر: الان به حرف من خندیدی؟! خاتم کیم مثل اینکه شما جدی نگرفتین!!!
ا/ت: چ.. چچ.. چی؟!؟
مدیر: خانم کیم شما از الان اخراجین!!! دیگه حق پاتون رو اینجا بزارین
ا/ت:*با اعصبانیت و ناراحتی *بهتر دیگه نمیخوام اینجا باشم!!!
از شدن اعصبانیت پامو محکم میکوبیدم زمین!! درو محکم پشد سرم بستم و با عجله و عصبانی وسایلمو جمع میکردم که یهو دیدم صدای یه پسری میاد
جین: ا/ت دیوونه شدی داری چیکار میکنی؟!
ا/ت: هیچی فقط بخاطر سوسول خانم اخراج شدم!!!
جین: خانم پارکو میگی؟!
ا/ت: بغییر از اون دیگه کی سوسوله؟!
جین: و.. واقعا اخراج شدی؟!
ا/ت:*با ناراحتی*اره...
از کنار جین با کارتونی که تو دستم بود گذشتم که سوجی جلوم ظاهر شد.. خیلی طعنه آمیز نگاش کردم و گفتم
ا/ت: زمین گرده!! کوه به کوه میرسه..پس آدمم به آدم میرسه!!!
رفتم بیرون و روی یه سکو نشستم... یه نیم ساعت گذشت که دیدم جین با دوتا بستنی داره میاد سمتم
ا/ت: تو اینجا چیکار میکنی؟!
جین: بعد تو منم با پس سر انداختن بیرون*با خنده*
۶.۹k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.