عشق ابدی
#عشق ابدی
پارت ۵💜🤍
ویو ات:
برگشتم دیدم....
دیدم که شوگا انگشتش را حرکت داد
رفتم خانم پرستار را صدا کردم
(فردا)
پرستار: خانم کیم ات
ا.ت: بله
پرستار: اقای یونگی به هوش اومدن
ات: اها میتوا نم ببینمش..؟
پرستار: بله بفرماید
(رفتی تو)
ا.ت: سلام عشقم خوبی..؟
یونگی: به تو ربطی داره..؟
ا.ت ینگی جونم به خدا..
یونگی: ات برو بیرو حالم ازت به هم میخوره
ا.ت: ددی جونم به خدا من اون کار را نکردم
من فقط لبای تورا میبوسم *رفتم جلو که ببوسمش جلو گرفت
یونگی: گمشو بیرون (داد)
ویو ا.ت
بغضم گرفت پاشدم رفتم بیرون داشتم گریه میکردم *اخه من اون کار را نکردم چرا باور نمیکنه؛ یونگی دلش از سنگه (گریه)
بیب بیب بیب (گوشی ات زنگ خورد)
ا.ت: الووو
هایون:( دوست ا.ت) الو ات خوبی؟
ا.ت: اره
هایون: من که میدونم خوب نیستی الان میام پیشت
ا.ت: باشه تو پارک بغل بیمارستان منتظرم
هایون: باشه بای
ا.ت: بای
بعد چند ساعت هایون اومد و رفتم پیپش
ا.ت.: سلام
هایون: سلام خوبی
ا.ت: اره
هایون: خب بگو ببینم چرا یونگی تصادف کرد...؟
❤❤۱۰ لایک
۵کامنت❤❤
حمایت کنید لطفا❤❤❤
پارت ۵💜🤍
ویو ات:
برگشتم دیدم....
دیدم که شوگا انگشتش را حرکت داد
رفتم خانم پرستار را صدا کردم
(فردا)
پرستار: خانم کیم ات
ا.ت: بله
پرستار: اقای یونگی به هوش اومدن
ات: اها میتوا نم ببینمش..؟
پرستار: بله بفرماید
(رفتی تو)
ا.ت: سلام عشقم خوبی..؟
یونگی: به تو ربطی داره..؟
ا.ت ینگی جونم به خدا..
یونگی: ات برو بیرو حالم ازت به هم میخوره
ا.ت: ددی جونم به خدا من اون کار را نکردم
من فقط لبای تورا میبوسم *رفتم جلو که ببوسمش جلو گرفت
یونگی: گمشو بیرون (داد)
ویو ا.ت
بغضم گرفت پاشدم رفتم بیرون داشتم گریه میکردم *اخه من اون کار را نکردم چرا باور نمیکنه؛ یونگی دلش از سنگه (گریه)
بیب بیب بیب (گوشی ات زنگ خورد)
ا.ت: الووو
هایون:( دوست ا.ت) الو ات خوبی؟
ا.ت: اره
هایون: من که میدونم خوب نیستی الان میام پیشت
ا.ت: باشه تو پارک بغل بیمارستان منتظرم
هایون: باشه بای
ا.ت: بای
بعد چند ساعت هایون اومد و رفتم پیپش
ا.ت.: سلام
هایون: سلام خوبی
ا.ت: اره
هایون: خب بگو ببینم چرا یونگی تصادف کرد...؟
❤❤۱۰ لایک
۵کامنت❤❤
حمایت کنید لطفا❤❤❤
۵.۳k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.