اولین تجربه با تو
اولین تجربه با تو
پارت ۲۱
_پس منو یادته
-تورو که خوب یادمه.رفتن یهوییت به آمریکا یا تمام تماسایی که توی این چندسال باهات گرفتم و جواب ندادی.
_کیونگ من
-تو چی؟ها؟میخوای بگی حتی گوشیم نداشتی؟یا نه میخوای یه دوروغ دیگه سر هم کنی؟میدونی من چقدر بخواطر توعه لعنتی شبا تا صبح خوابم نبرد؟تو جواب زنگای منو نمیدادی منم همش بیشترو بیشتر نگرانت میشدم.اصلا میدونی چه بلایی سر من احمق آوردی؟ها؟
_کیونگ من متاسفم
-متاسفی؟جک بامزه ای بود.باور کن الان تمام دردام خوب شد. الان دیگه اصلا ناراحت نیستم.باور کن
_اههههههه تو فکر میکنی من داشتم اونجا خوش میگذروندم؟یا هرشب توی بار داشتم عشق و حال میکردم؟من حتی فرست نداشتم خوب بخوابم ولی با تمامیه اینا همیشه از بابام خواهش میکردم که بزاره گوشیم و بردارم و یکم فقط یکمم که شده با تو حرف بزنم.ولی تمامیه خواهشام الکی بود.فکر میکنی من خوشحال بودم؟همونقدری که برای تو سخت بود برای من هزار برابر سخت تر بود.
_ولی کیونگ میتونم به جون تو که زندگیمی قسم بخورم که من هنوزم دوونه وار عاشقتم و میپرستمت.ازت خواهش میکنم.یه فرست فقط یه فرست دوباره بهم بده
-من.....من
_لطفا
..................-
_توی چشمام نگاه کن
توی چشماش نگاه کردم.اههههه لعنتی من نمیتونم به اون چشمای تیلهای نه بگم
-باشه
_چی؟واقعا؟(ذوق)
-آره.....ولی اگه پشیمونم کنی فرست دیگه ای وجود نداره
_این حرفو نزن پشیمون نمیشی
-امیدوارم
_خب حالا ملکه من.اجازه دارم که بخوام خستگیه چندسالمو برطرف کنم؟
-بله پادشاه
اونا بعد از چند سال تونستن برگردن به هم و اون لحظه اولین کاری که کردن بوسیدن همدیگه بود
........
پارت ۲۱
_پس منو یادته
-تورو که خوب یادمه.رفتن یهوییت به آمریکا یا تمام تماسایی که توی این چندسال باهات گرفتم و جواب ندادی.
_کیونگ من
-تو چی؟ها؟میخوای بگی حتی گوشیم نداشتی؟یا نه میخوای یه دوروغ دیگه سر هم کنی؟میدونی من چقدر بخواطر توعه لعنتی شبا تا صبح خوابم نبرد؟تو جواب زنگای منو نمیدادی منم همش بیشترو بیشتر نگرانت میشدم.اصلا میدونی چه بلایی سر من احمق آوردی؟ها؟
_کیونگ من متاسفم
-متاسفی؟جک بامزه ای بود.باور کن الان تمام دردام خوب شد. الان دیگه اصلا ناراحت نیستم.باور کن
_اههههههه تو فکر میکنی من داشتم اونجا خوش میگذروندم؟یا هرشب توی بار داشتم عشق و حال میکردم؟من حتی فرست نداشتم خوب بخوابم ولی با تمامیه اینا همیشه از بابام خواهش میکردم که بزاره گوشیم و بردارم و یکم فقط یکمم که شده با تو حرف بزنم.ولی تمامیه خواهشام الکی بود.فکر میکنی من خوشحال بودم؟همونقدری که برای تو سخت بود برای من هزار برابر سخت تر بود.
_ولی کیونگ میتونم به جون تو که زندگیمی قسم بخورم که من هنوزم دوونه وار عاشقتم و میپرستمت.ازت خواهش میکنم.یه فرست فقط یه فرست دوباره بهم بده
-من.....من
_لطفا
..................-
_توی چشمام نگاه کن
توی چشماش نگاه کردم.اههههه لعنتی من نمیتونم به اون چشمای تیلهای نه بگم
-باشه
_چی؟واقعا؟(ذوق)
-آره.....ولی اگه پشیمونم کنی فرست دیگه ای وجود نداره
_این حرفو نزن پشیمون نمیشی
-امیدوارم
_خب حالا ملکه من.اجازه دارم که بخوام خستگیه چندسالمو برطرف کنم؟
-بله پادشاه
اونا بعد از چند سال تونستن برگردن به هم و اون لحظه اولین کاری که کردن بوسیدن همدیگه بود
........
۴.۷k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.