پدرخوانده پارت ۳۹
م.ا:پسرم.... اینجا چیکار میکنی؟
کوک:خب راستش...مامان....من...من و ات میخوایم ازدواج کنیم
م.ا:باورمنمیشه دخترم انقدر بزرگ شده که داره ازدواج میکنه*گریه*
ات:مامان میدونی هق چقدر با کوک دنبالت گشتم
م.ا:شرمنده دخترم
ات:م...مامان صو...صورتت
م.ا:این چیزی نیست از شب آتش سوزی روی صورتم مونده...خب دختر گلم جقدر خوشگل شدی
ات:همچنان مجددا عرررررررر زدن
+امروز واقعا روز خوش شانسی بود واقعا شانس در خونمو زده بود با مامانم کلی حرف زدیم و لا مامانم لباس عروس انتخاب کردیم پدرم و از دست دادم ولی بازم حالا که مادر دارم جای شکره...
×و پرش زمانی اخرررررر روز عروسییبی
گیش دری بیدیم ماشالله
+لباس عروسیمو با کمک مامانم تنم کردم(گذاشتم) میکاپر اومد و میکاپ کرد باورم نمیشه دارم خودمو توی لباس عروسی میبینم مامانم و مامان کوک مدام گریه میکردن
_کت و شلوارمو پوشیدم ساعت لاچکریم رو بستم و کرواتمو درست کردم..دیگه قراره به عشقم برسم
آره! من رسیدم و دیگه از دستش نمیدم سوار ماشینم شدم و سمت تالار حرکت کردم پدرم اسرار داشت ات و بیاره منم رفتم رسیدم تالار پیدا شدم و رفتم داخل منتظر ات به دست گلی که براش خریده بودم وایسادم در باز شد کسی که به عنوان معشوقم بود الان به عنوان زنم وارد اینجا میشه از زیباییش نمیتونستم چشم بردارم
کوک:خب راستش...مامان....من...من و ات میخوایم ازدواج کنیم
م.ا:باورمنمیشه دخترم انقدر بزرگ شده که داره ازدواج میکنه*گریه*
ات:مامان میدونی هق چقدر با کوک دنبالت گشتم
م.ا:شرمنده دخترم
ات:م...مامان صو...صورتت
م.ا:این چیزی نیست از شب آتش سوزی روی صورتم مونده...خب دختر گلم جقدر خوشگل شدی
ات:همچنان مجددا عرررررررر زدن
+امروز واقعا روز خوش شانسی بود واقعا شانس در خونمو زده بود با مامانم کلی حرف زدیم و لا مامانم لباس عروس انتخاب کردیم پدرم و از دست دادم ولی بازم حالا که مادر دارم جای شکره...
×و پرش زمانی اخرررررر روز عروسییبی
گیش دری بیدیم ماشالله
+لباس عروسیمو با کمک مامانم تنم کردم(گذاشتم) میکاپر اومد و میکاپ کرد باورم نمیشه دارم خودمو توی لباس عروسی میبینم مامانم و مامان کوک مدام گریه میکردن
_کت و شلوارمو پوشیدم ساعت لاچکریم رو بستم و کرواتمو درست کردم..دیگه قراره به عشقم برسم
آره! من رسیدم و دیگه از دستش نمیدم سوار ماشینم شدم و سمت تالار حرکت کردم پدرم اسرار داشت ات و بیاره منم رفتم رسیدم تالار پیدا شدم و رفتم داخل منتظر ات به دست گلی که براش خریده بودم وایسادم در باز شد کسی که به عنوان معشوقم بود الان به عنوان زنم وارد اینجا میشه از زیباییش نمیتونستم چشم بردارم
۲۷۲.۲k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.