اوه مای شامپاین پارت ¹⁹💜🍷
نامجون: هی شی وو(اسم دوستش) با ته هو بیا اینجا دوتا اضافه دارم زیاد بهشون سخت نگرفتم، گفتم شما بیایین
شی وو:اوکی داداش اومدیم
(۲۰ دقیقه بعد)
شی وو و ته هو رسیدن و اونام لخت شدن
شی وو:هی نامجون اون دختره که واس خودت بود کجاست؟
ته هو: راست میگه بیارش ما ببینیمش
نامجون: بیاین توی اتاق بستمش
جینا توی اتاق بود و دست و پاش به تخت بسته بود
دهنش هم با یه پارچه
نامجون،ته هو و شی وو اومدن داخل
ته هو: وای جوووون،این از اون دختره ۳۵ کیلویی خوشگل تره، داداش من رفتم باهاش یکم حال کنم
نامجون: اوکی برو
ته هو رفت پیش جینا روی تخت نشست
ته هو: عزیزم تو چه خوشگلی، میخوام یکم بهم حال بدی
ته هو شکم جینا رو لمس کرد
ته هو: میخوام ببینم سینه هات چه طعمیه
و سریع سینه های جینا رو خورد
جینا دیگه حال نداشت گریه کنه و حس میکرد داره میمیره
جینا هیچی نگفت و فقط چشماشو بست و منتظر موند که کار ته هو تموم شه
ته هو خوردن سینه های جینا رو تموم کرد و بهش نگاه کرد و گفت: وای تو خیلی خوشمزه ای،باید تورو از نامجون بگیرم،موندم از کجا تورو پیدا کرد
جونگ دهن جینا رو باز کرد و اونو بوسید
روی جینا رفت و خودشو به جینا می مالوند(میدونین دیگع کجاشو می مالوند🙊)
جینا خسته شد و لب ته هو رو گاز گرفت
ته هو بلند شد و گفت: تو الان چه گوهی خوردی؟
ته هو دست و پای جینا رو باز کرد و اونو چند تا لگد زد و یه صندلی چوبی رو روش پرت کرد
جینا چند جاش پاره شد و بعد بی هوش شد
ته هو رفت بیرون و برای نامجون تعریف کرد که چی شد
نامجون: خودم برای این دختره دارم
(فردا شب اون روز)
جینا بیدار شد
نامجون یادش رفته بود جینا رو ببنده
جینا به سختی از جاش بلند شد و رفت بیرون لباساشو پوشید و کلیدو تونست از پشت میله ها بگیره
جینا اون دو نفر دیگه رو آزاد کرد
اون دوتا دختر هم به جینا کمک کردن بره بیرون
باهم از اونجا فرار کردن و جینا رفت خونه ی جیمین
[(زمان حال)]
جینا همه چی رو برای جیمین تعریف کرد
جیمین گریه اش گرفت
جیمین: جینا، خودم اونا رو برات میکشم
جینا اشکای جیمینو پاک کرد
[(دو هفته بعد)]
(ویو جیمین)
جینا کاملا حالش خوب شده بود اما..
شی وو:اوکی داداش اومدیم
(۲۰ دقیقه بعد)
شی وو و ته هو رسیدن و اونام لخت شدن
شی وو:هی نامجون اون دختره که واس خودت بود کجاست؟
ته هو: راست میگه بیارش ما ببینیمش
نامجون: بیاین توی اتاق بستمش
جینا توی اتاق بود و دست و پاش به تخت بسته بود
دهنش هم با یه پارچه
نامجون،ته هو و شی وو اومدن داخل
ته هو: وای جوووون،این از اون دختره ۳۵ کیلویی خوشگل تره، داداش من رفتم باهاش یکم حال کنم
نامجون: اوکی برو
ته هو رفت پیش جینا روی تخت نشست
ته هو: عزیزم تو چه خوشگلی، میخوام یکم بهم حال بدی
ته هو شکم جینا رو لمس کرد
ته هو: میخوام ببینم سینه هات چه طعمیه
و سریع سینه های جینا رو خورد
جینا دیگه حال نداشت گریه کنه و حس میکرد داره میمیره
جینا هیچی نگفت و فقط چشماشو بست و منتظر موند که کار ته هو تموم شه
ته هو خوردن سینه های جینا رو تموم کرد و بهش نگاه کرد و گفت: وای تو خیلی خوشمزه ای،باید تورو از نامجون بگیرم،موندم از کجا تورو پیدا کرد
جونگ دهن جینا رو باز کرد و اونو بوسید
روی جینا رفت و خودشو به جینا می مالوند(میدونین دیگع کجاشو می مالوند🙊)
جینا خسته شد و لب ته هو رو گاز گرفت
ته هو بلند شد و گفت: تو الان چه گوهی خوردی؟
ته هو دست و پای جینا رو باز کرد و اونو چند تا لگد زد و یه صندلی چوبی رو روش پرت کرد
جینا چند جاش پاره شد و بعد بی هوش شد
ته هو رفت بیرون و برای نامجون تعریف کرد که چی شد
نامجون: خودم برای این دختره دارم
(فردا شب اون روز)
جینا بیدار شد
نامجون یادش رفته بود جینا رو ببنده
جینا به سختی از جاش بلند شد و رفت بیرون لباساشو پوشید و کلیدو تونست از پشت میله ها بگیره
جینا اون دو نفر دیگه رو آزاد کرد
اون دوتا دختر هم به جینا کمک کردن بره بیرون
باهم از اونجا فرار کردن و جینا رفت خونه ی جیمین
[(زمان حال)]
جینا همه چی رو برای جیمین تعریف کرد
جیمین گریه اش گرفت
جیمین: جینا، خودم اونا رو برات میکشم
جینا اشکای جیمینو پاک کرد
[(دو هفته بعد)]
(ویو جیمین)
جینا کاملا حالش خوب شده بود اما..
۶.۴k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.