وقتی باردار بودی و...

وقتی باردار بودی و...
نویسنده : پارک جیون
کاپل :جیمین و هایون
*درخواستی
شات ۳

هیچوقت نمیتونی توضیح بدی که
خداحافظی با کسی که دوسش داری
چقدر دردناکه ...

_پارک جیمین

______________________________

[ جیمین ویو ]

جیمین : جانم ؟!

این "جانم "گفتن دیگر بی اختیار نیست .
میدانم تکلیفم با خودم چند چند است .
حالا میدانم به دخترک مو حنایی چشم قهوه ای چه احساسی دارم ؛

جیمین :من گند زدم به کل زندگیت !

هایون با اشکان سرازیر شدش می‌گوید :《ازت بدم میاد!》

منم از خودم بدم می‌اید که کاری کردم تو ازم متنفر بشوی ...
دست خودم نبود ،طاقت دیدم هایش را ندارم : 《 احمق بهت میگم اون مرواریدارو هدر نده !》

هایون :《من کلی امید و آرزو داشتم ، دلم میخواست روانشناس شم ، می‌خواستم عاشق شم و زندگی کنم !》

دردناک خندیدم و قصد توصیف حال دخترم را کردم: 《و تو الان دردت اینه که عاشق نیستی و داری تو جهنم کنار من زندگی میکنی !》

هایون با بغض گفت :《من الان دردم اینه که عاشقم اما زندگی نمیکنم !》

صدای شکستن دلم را شنیدم!

نیشخندی زدم و گفتم :《 اسمش چیه ؟! اون چجور آدمیه !؟》

درست بود !
دلم میخواست قصد جانش را کنم!

#Park_Jiyoon
#وقتی‌بارداربودی‌و...