فیک زجرو عشق :)
فیک زجرو عشق :)
پارت ۴
اومدم بیرون که دیدم اون ور تر یه مغازه هست که لباسای خیلی قشنگی داره ولی خب نمیشد کاریش کرد من دیگه خریدم رو کرده بودم همینجوری داشتم غر میزدم که چرا عجله کردم که رسیدم
دم در خونمون رفتم بالا که دیدم مامانم خونه نیست خیلی خوشحال شدم و رفتم سعری حاظر شدم یه میکاپ خیلی قشنگ کردم و راه افتادم سمت خونه لیاوارد که شدم تقریبا همه مهموناشون اومده بودن و همه به من نگاه میکردن حس میکردم زشت شدم که اینجوری نگام میکنن که لیا با عجله اومد پیشم گفت
لیا : وای چیکار کردی با صورتت چرا اینجوری میکاپ کردی 😂
ا/ت: مگه چجوری شدم خوشگله که
لیا : واییی چیکار کردی با صورتت برو اتاقم بشین تا بیام میکاپت کنم
ویو ا/ت
بدو بدو رفتم سمت اتاق لیا من از بچگی حتا یه بارم لوازم آرایش دستم نگرفته بودم و نمیدونستم چجوری باید میکاپ کنم نشستم گریه کردم چون الان همه قیافم رو دیده بودن و داشتن بم میخندیدن {:
لیا : بیا اینجا ببینم الان خودم قشنگ درستت میکنم
ا/ت : اون بیرون دارن بهم میخندن 🗿؟
لیا: عاممم خب فقط اون یونا داشت بلند بلند مسخرت میکرد
ا/ت: دوست دختر تهیونگ رو میگی ؟ 🗿
لیا : آره
ا/ت: هعیییی اشکال نداره سعری آرایشم کن
ویو ا/ت
آرایشم کردم اومدم بیرون که دیدم هعی دارن مسخرم میکنن صورتم سخر شد رفتم یه گوشه نشستم ولی یونا ساکت نمیشد هعی میومد از کنارم رد میشد یه چیزی میگفت واقعا که کاش نمیومدم :|
جونگکوک : یونا بسته ولش کن
یونا : اع تهیونگ یه چیزی بهش بگو دوست دارم اصلا مسخرش کنم
جونگکوک : به جای این کارا زنگ بزن ببین یونجی کجاست چرا نیومده
یونا : باشه
درحال زنگ خوردن 🌜
یونا : الو یونجی
یونجی: درحال عر زدن
یونا : چته چرا داری گریه میکنی
یونجی : زود پاشید بیایید اینجا کارتون دارم
شرط : ۱۰ تا کامنت ۲۰ تا لایک 🚶🏻♂️
پارت ۴
اومدم بیرون که دیدم اون ور تر یه مغازه هست که لباسای خیلی قشنگی داره ولی خب نمیشد کاریش کرد من دیگه خریدم رو کرده بودم همینجوری داشتم غر میزدم که چرا عجله کردم که رسیدم
دم در خونمون رفتم بالا که دیدم مامانم خونه نیست خیلی خوشحال شدم و رفتم سعری حاظر شدم یه میکاپ خیلی قشنگ کردم و راه افتادم سمت خونه لیاوارد که شدم تقریبا همه مهموناشون اومده بودن و همه به من نگاه میکردن حس میکردم زشت شدم که اینجوری نگام میکنن که لیا با عجله اومد پیشم گفت
لیا : وای چیکار کردی با صورتت چرا اینجوری میکاپ کردی 😂
ا/ت: مگه چجوری شدم خوشگله که
لیا : واییی چیکار کردی با صورتت برو اتاقم بشین تا بیام میکاپت کنم
ویو ا/ت
بدو بدو رفتم سمت اتاق لیا من از بچگی حتا یه بارم لوازم آرایش دستم نگرفته بودم و نمیدونستم چجوری باید میکاپ کنم نشستم گریه کردم چون الان همه قیافم رو دیده بودن و داشتن بم میخندیدن {:
لیا : بیا اینجا ببینم الان خودم قشنگ درستت میکنم
ا/ت : اون بیرون دارن بهم میخندن 🗿؟
لیا: عاممم خب فقط اون یونا داشت بلند بلند مسخرت میکرد
ا/ت: دوست دختر تهیونگ رو میگی ؟ 🗿
لیا : آره
ا/ت: هعیییی اشکال نداره سعری آرایشم کن
ویو ا/ت
آرایشم کردم اومدم بیرون که دیدم هعی دارن مسخرم میکنن صورتم سخر شد رفتم یه گوشه نشستم ولی یونا ساکت نمیشد هعی میومد از کنارم رد میشد یه چیزی میگفت واقعا که کاش نمیومدم :|
جونگکوک : یونا بسته ولش کن
یونا : اع تهیونگ یه چیزی بهش بگو دوست دارم اصلا مسخرش کنم
جونگکوک : به جای این کارا زنگ بزن ببین یونجی کجاست چرا نیومده
یونا : باشه
درحال زنگ خوردن 🌜
یونا : الو یونجی
یونجی: درحال عر زدن
یونا : چته چرا داری گریه میکنی
یونجی : زود پاشید بیایید اینجا کارتون دارم
شرط : ۱۰ تا کامنت ۲۰ تا لایک 🚶🏻♂️
۲۰.۵k
۰۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.