فصل دوم: پارت ۱۴
با تمام حرص انباشته شده اش جیغ کشید:
ا.ت: اصن فکرشم نکنننن!
تهیونگ نیشخندی به سلیطه بازی دخترک زد و دستانش را به حالت تسلیم بالا برد و با تفریح و شیطنت درون چشمانش گفت:
تهیونگ: آروم باش قرار نیست جای بدی ببرمت دختر خوب.
گلدان عتیقه و گران قیمت روی کنسول را برداشت و به سوی مرد گرفت و جیغ کشید:
ا.ت: من با تو بهشتم نمیامم!
مرد لبخندی پر از بدجنسی و شیطنت زد و گفت:
تهیونگ: حالا کی گفته من میخوام ببرمت بهشت؟
دخترک گیج نگاهش کرد و مرد از خنگی و گیجی بیش از حدش خنده اش گرفت:
ا.ت: پس کجا میبری؟
نیشخندی زد و گفت:
تهیونگ: جهنم!
ا.ت که حالش داشت از این جو متشنج بد میشد پر حرص غرید:
ا.ت: تهیونگ برو با عمت لاس بزن!...بزار من برم پی زندگیم.
تهیونگ سرش را کج کرد و با چشمانی اغوا کننده و با صدایی جذاب و بم نجوا کرد:
تهیونگ: ولی من که قرار نیست دست از سرِ عروسکم بردارم!...
این را گفت و نفهمید بند دلِ دخترک پاره شد...
مردک بدجنس بود، خیلی بدجنس!
اما وا نداد...
محزون و گرفته لب زد:
ا.ت: تو فقط منو به عنوان یه عروسک خیمه شب بازی برای سرگرمیت میبینی نه؟
مرد نگاهی پر از محبت به او انداخت...دخترکش خنگ بود دیگر!
تهیونگ: نه...من تورو به عنوان یه پروانه میبینم که اومدی دنیای سیاهم و رنگ کردی...ولی الان میخوای بری و رنگ دنیام رو از بین ببری!
با بغض لب زد:
ا.ت: بال های پروانه اتو شکستی...
غمگین و پر از عشق لب زد:
تهیونگ: تاوانشو با نبود تو پس دادم، دخترِ سون وو...
دخترک نگاه سیاه و براقش را به مرد داد...و نفهمید چگونه دلِ مرد برای دو گوی سیاهش لرزید...نفهمید چه بر سر مرد آورد آن چشم ها...آخ از چشم ها، آخ!
اما دخترک دلش آنطور که باید نرم نشد!...چه میکرد؟...کینه ای بودن در ذاتش بود دیگر!
نگاهش را گرفت و گفت
ا.ت: دیگه دوست ندارم!
تهیونگ: دوست داشتن من کافی نیست؟
ا.ت: بود!...دوست داشتن تو کافی بود...ولی دیگه نیست!
نفهمید چگونه آن چشمان پر از عشق یکهو تبدیل به نگاهی حریص شد!
تهیونگ: یه اشتباه رو دوبار تکرار نمیکنم عروسک!
سپس سمت جام شامپاین رفت و کمی از آن نوشید:
تهیونگ: با من برمیگردی کره!
ا.ت حرصی غرید:
ا.ت: فکرشم نکن!
با نیشخند گفت:
تهیونگ: حالا میبینیم پروانه خانم!
…
اصن فکر میکردید آقامون انقد کاریزماش بالا باشه؟🥺🔥
اصن فکر میکردید انقد رمانتیک باشه و ناز دخترمون رو اینجوری بکشه؟🥺🦋
من که خودم شخصاً ضعف مردم واسه این دوتا🥺🥺🥺🥺💗
ا.ت: اصن فکرشم نکنننن!
تهیونگ نیشخندی به سلیطه بازی دخترک زد و دستانش را به حالت تسلیم بالا برد و با تفریح و شیطنت درون چشمانش گفت:
تهیونگ: آروم باش قرار نیست جای بدی ببرمت دختر خوب.
گلدان عتیقه و گران قیمت روی کنسول را برداشت و به سوی مرد گرفت و جیغ کشید:
ا.ت: من با تو بهشتم نمیامم!
مرد لبخندی پر از بدجنسی و شیطنت زد و گفت:
تهیونگ: حالا کی گفته من میخوام ببرمت بهشت؟
دخترک گیج نگاهش کرد و مرد از خنگی و گیجی بیش از حدش خنده اش گرفت:
ا.ت: پس کجا میبری؟
نیشخندی زد و گفت:
تهیونگ: جهنم!
ا.ت که حالش داشت از این جو متشنج بد میشد پر حرص غرید:
ا.ت: تهیونگ برو با عمت لاس بزن!...بزار من برم پی زندگیم.
تهیونگ سرش را کج کرد و با چشمانی اغوا کننده و با صدایی جذاب و بم نجوا کرد:
تهیونگ: ولی من که قرار نیست دست از سرِ عروسکم بردارم!...
این را گفت و نفهمید بند دلِ دخترک پاره شد...
مردک بدجنس بود، خیلی بدجنس!
اما وا نداد...
محزون و گرفته لب زد:
ا.ت: تو فقط منو به عنوان یه عروسک خیمه شب بازی برای سرگرمیت میبینی نه؟
مرد نگاهی پر از محبت به او انداخت...دخترکش خنگ بود دیگر!
تهیونگ: نه...من تورو به عنوان یه پروانه میبینم که اومدی دنیای سیاهم و رنگ کردی...ولی الان میخوای بری و رنگ دنیام رو از بین ببری!
با بغض لب زد:
ا.ت: بال های پروانه اتو شکستی...
غمگین و پر از عشق لب زد:
تهیونگ: تاوانشو با نبود تو پس دادم، دخترِ سون وو...
دخترک نگاه سیاه و براقش را به مرد داد...و نفهمید چگونه دلِ مرد برای دو گوی سیاهش لرزید...نفهمید چه بر سر مرد آورد آن چشم ها...آخ از چشم ها، آخ!
اما دخترک دلش آنطور که باید نرم نشد!...چه میکرد؟...کینه ای بودن در ذاتش بود دیگر!
نگاهش را گرفت و گفت
ا.ت: دیگه دوست ندارم!
تهیونگ: دوست داشتن من کافی نیست؟
ا.ت: بود!...دوست داشتن تو کافی بود...ولی دیگه نیست!
نفهمید چگونه آن چشمان پر از عشق یکهو تبدیل به نگاهی حریص شد!
تهیونگ: یه اشتباه رو دوبار تکرار نمیکنم عروسک!
سپس سمت جام شامپاین رفت و کمی از آن نوشید:
تهیونگ: با من برمیگردی کره!
ا.ت حرصی غرید:
ا.ت: فکرشم نکن!
با نیشخند گفت:
تهیونگ: حالا میبینیم پروانه خانم!
…
اصن فکر میکردید آقامون انقد کاریزماش بالا باشه؟🥺🔥
اصن فکر میکردید انقد رمانتیک باشه و ناز دخترمون رو اینجوری بکشه؟🥺🦋
من که خودم شخصاً ضعف مردم واسه این دوتا🥺🥺🥺🥺💗
۵.۰k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.