عشق سه نفره
عشق سه نفره
part3
هردو پسر به طرف ا.ت رفتن و دستاشونو کوبوندن روی میز. ا.ت نگاهی😐طوری بهشون کرد. یکی سمت راست دختر و اونیکی سمت چپ. به طوری که کاملا محاصره شده بود. هردو پسر گفتن:باید باهات صحبت کنم ا.ت!!
کوک با خشم رو به تهیونگ کرد
+فکر نمیکنم درست باشه اسم خالی دانش آموزتون رو بگید محترمانه نیست؟!!
_فکر نمیکنم این طرز درست صحبت با استادت باشه... من هرجور بخوام صداش میکنم به تو هم ربطی نداره!!بعدشم خودت چیکارش داری اصلا؟ ..
+من دوستشم!.. اصلا چر...
ا.ت بلند شد و رو به هردوشون کرد
+بسه دیگه خفه شید زر نزنید بالا سر من پفیوزا برین یه جا دیگه هر گهی میخاین بخورین اصا همو بکنین به من چه....
از صندلیش بلند شد و تنه ای بهشون زد و از کلاس رفت بیرون...
حالا دوتا پسرمون تنها شده بودن....
کوک اخمی کرد و به پسر بزرگتر گفت
+ا.ت و کارهای ا.ت به تو ربطی نداره.. فقط باید درستو بدی و بری... حقی هم نداری باهاش انقدر خودمونی صحبت کنی... من دوستشم فقط من این حقو دارم...
تهیونگ پوزخندی زد و سرشو انداخت پایین و بالا اورد با همون پوزخند ادامه داد
_خببب... منم دوست دارم که... دوستش باشم... یه دوست خیلی نزدیک و صمیمی... شایدم بیشتر... جلوی اینو که نمیتونی بگیری بچه میتونی؟ این جز زندگی شخصیمه و به تو مربوط نمیشه... میشه؟
+عایششش عوضییی(عاییش کره ایه یعنی لعنتی)
و خواست مستی به صورت تهیونگ بکوبونه که مدیر وارد شد
+عا همه رفتن بیرو...
+جئون جونگ کوک!!!! داری چیکار میکنی؟؟ بعد مدرسه بیا دفترم دلیل این کار زشت تو متوجه بشم...
کوک که مشتش رو هوا مونده بود پایین اورد و بیصدا از کلاس بیرون رفت.. مدیر گفت
+آقای کیم چیزیتون که نشد؟ این بچه ها خیلی پرو شدن!
_نه... نه کاری نکرد... شما برید
+خیله خب ولی حتما باید به این پسر و اون دختره لی ا.ت یه درسی بدم خیلی پررو شدن.
_جئون رو هرکاری خواستید بکنید من اون خانم رو درست میکنم...
+خیله خب هرچی شما بگید..
و رفت.. تهیونگ همینطور که داشت از کلاس خارج میشد با خودش گفت
+درستت میکنم لی ا.ت، درستت میکنم.. ولی به روش کیم تهیونگ انجامش میدم..
و رفت به سمت دفترش، برای اون دختر چموش و زیبا خیلی برنامه ها داشت که حتی فکر کردن بهشون برای کیم دوست داشتنی بود... ولی چه کار هایی؟؟
part3
هردو پسر به طرف ا.ت رفتن و دستاشونو کوبوندن روی میز. ا.ت نگاهی😐طوری بهشون کرد. یکی سمت راست دختر و اونیکی سمت چپ. به طوری که کاملا محاصره شده بود. هردو پسر گفتن:باید باهات صحبت کنم ا.ت!!
کوک با خشم رو به تهیونگ کرد
+فکر نمیکنم درست باشه اسم خالی دانش آموزتون رو بگید محترمانه نیست؟!!
_فکر نمیکنم این طرز درست صحبت با استادت باشه... من هرجور بخوام صداش میکنم به تو هم ربطی نداره!!بعدشم خودت چیکارش داری اصلا؟ ..
+من دوستشم!.. اصلا چر...
ا.ت بلند شد و رو به هردوشون کرد
+بسه دیگه خفه شید زر نزنید بالا سر من پفیوزا برین یه جا دیگه هر گهی میخاین بخورین اصا همو بکنین به من چه....
از صندلیش بلند شد و تنه ای بهشون زد و از کلاس رفت بیرون...
حالا دوتا پسرمون تنها شده بودن....
کوک اخمی کرد و به پسر بزرگتر گفت
+ا.ت و کارهای ا.ت به تو ربطی نداره.. فقط باید درستو بدی و بری... حقی هم نداری باهاش انقدر خودمونی صحبت کنی... من دوستشم فقط من این حقو دارم...
تهیونگ پوزخندی زد و سرشو انداخت پایین و بالا اورد با همون پوزخند ادامه داد
_خببب... منم دوست دارم که... دوستش باشم... یه دوست خیلی نزدیک و صمیمی... شایدم بیشتر... جلوی اینو که نمیتونی بگیری بچه میتونی؟ این جز زندگی شخصیمه و به تو مربوط نمیشه... میشه؟
+عایششش عوضییی(عاییش کره ایه یعنی لعنتی)
و خواست مستی به صورت تهیونگ بکوبونه که مدیر وارد شد
+عا همه رفتن بیرو...
+جئون جونگ کوک!!!! داری چیکار میکنی؟؟ بعد مدرسه بیا دفترم دلیل این کار زشت تو متوجه بشم...
کوک که مشتش رو هوا مونده بود پایین اورد و بیصدا از کلاس بیرون رفت.. مدیر گفت
+آقای کیم چیزیتون که نشد؟ این بچه ها خیلی پرو شدن!
_نه... نه کاری نکرد... شما برید
+خیله خب ولی حتما باید به این پسر و اون دختره لی ا.ت یه درسی بدم خیلی پررو شدن.
_جئون رو هرکاری خواستید بکنید من اون خانم رو درست میکنم...
+خیله خب هرچی شما بگید..
و رفت.. تهیونگ همینطور که داشت از کلاس خارج میشد با خودش گفت
+درستت میکنم لی ا.ت، درستت میکنم.. ولی به روش کیم تهیونگ انجامش میدم..
و رفت به سمت دفترش، برای اون دختر چموش و زیبا خیلی برنامه ها داشت که حتی فکر کردن بهشون برای کیم دوست داشتنی بود... ولی چه کار هایی؟؟
۱۱.۱k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.