سناریو
وقتی خیانت کرده و پشیمونه(درخواستی)
نامجون:*هر روز یه شاخه گل جلوی در خونت پیدا میکنی ولی نمیدونی از طرف کی برات فرستاده میشه..بعد از چند وقت صاحب گل هم پشت در خونت ظاهر میشه*
*بعد از باز کردن در به چهره داغونش خیره میشی.. قبل از اینکه حرفی بزنی شروع میکنه: فقط برگرد پیشم همین..تو که نمیخوای یه روانی شم که حتی معده و کلیهش هم به فا/ک رفته؟؟*
*خودشو توی بغلت ول میکنه و عمیق نفس میکشه*(خدایی میتونی اینو قبول نکنی؟؟)
جین: *چند روز بعد از جدایی تورو توی سینما دیده بود..ولی تنها نبودی..پسرِ قد بلدی همراهت بود و دستتو گرفته بود.. بعد اتمام فیلم و خروج از سالن سینما سریع به سمتت اومد و با چهره قرمز بهت خیره شد: یادت رفته هنوز قلبم به خاطر تو میتپه لعنتی؟؟ و بعد بوسه ایی بهت تحویل داد*
یونگی: *از کجا بگم؟؟ از شیشه های مشروب؟ یا لیوان های شیشه اییهِ شکستهِ کف زمین؟؟ خب دیوونه شده بود..هر لحظه بهت پیام میداد و به این امید که جواب میدی نفس میکشید! و روزی که جوابشو دادی خیلی دیر بود..اون دو روزی بود که خود/کشی کرده بود.. یه وقت هایی زمان و زندگی همینقدر تلخ میگذرن!*
جیهوپ: *دنبالت اومد..جلوی در دانشگاه..عجیب بود که استادِ دانشگاه دنبال دانشجویی بیوفته که حتی محل سگ هم بهش نمیده..ولی خب کی از قضیهِ پشت پرده خبر داشت؟؟
توی کلاس همونطور که خودکار رو توی دستش میچرخوند از پشت میز بلند شد و به سمتت اومد
دستشو روی میزت گذاشت و بهت خیره شد: یکم دیگه ادامه بده تا اینجا رو روی سر همه خراب کنم و تورو از این آشغالدونی بکشم بیرون..خوب میدونی هنوزم میپرستمت پریزاد!*
مکنه لاین پارت بعد
نامجون:*هر روز یه شاخه گل جلوی در خونت پیدا میکنی ولی نمیدونی از طرف کی برات فرستاده میشه..بعد از چند وقت صاحب گل هم پشت در خونت ظاهر میشه*
*بعد از باز کردن در به چهره داغونش خیره میشی.. قبل از اینکه حرفی بزنی شروع میکنه: فقط برگرد پیشم همین..تو که نمیخوای یه روانی شم که حتی معده و کلیهش هم به فا/ک رفته؟؟*
*خودشو توی بغلت ول میکنه و عمیق نفس میکشه*(خدایی میتونی اینو قبول نکنی؟؟)
جین: *چند روز بعد از جدایی تورو توی سینما دیده بود..ولی تنها نبودی..پسرِ قد بلدی همراهت بود و دستتو گرفته بود.. بعد اتمام فیلم و خروج از سالن سینما سریع به سمتت اومد و با چهره قرمز بهت خیره شد: یادت رفته هنوز قلبم به خاطر تو میتپه لعنتی؟؟ و بعد بوسه ایی بهت تحویل داد*
یونگی: *از کجا بگم؟؟ از شیشه های مشروب؟ یا لیوان های شیشه اییهِ شکستهِ کف زمین؟؟ خب دیوونه شده بود..هر لحظه بهت پیام میداد و به این امید که جواب میدی نفس میکشید! و روزی که جوابشو دادی خیلی دیر بود..اون دو روزی بود که خود/کشی کرده بود.. یه وقت هایی زمان و زندگی همینقدر تلخ میگذرن!*
جیهوپ: *دنبالت اومد..جلوی در دانشگاه..عجیب بود که استادِ دانشگاه دنبال دانشجویی بیوفته که حتی محل سگ هم بهش نمیده..ولی خب کی از قضیهِ پشت پرده خبر داشت؟؟
توی کلاس همونطور که خودکار رو توی دستش میچرخوند از پشت میز بلند شد و به سمتت اومد
دستشو روی میزت گذاشت و بهت خیره شد: یکم دیگه ادامه بده تا اینجا رو روی سر همه خراب کنم و تورو از این آشغالدونی بکشم بیرون..خوب میدونی هنوزم میپرستمت پریزاد!*
مکنه لاین پارت بعد
۲۳.۴k
۲۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.