aboW myhert 🧛🖤 پارت 3
شوگا ویو 》 آمده بودم بودم جنگل برای کمی پیاده روی به زندگیم فکر می کردم آه امشب باید برای محموله ها برم برای معالمه صداها هاییی شنیدم و بوی خون رو حس کردم آه به سمت بو خون و صدا رفتم تا رسیدم به دختری افتاده بر زمین گرگینه ای بالای سرش وایستاده هدفش خوردن خون دخترس سرش به سمت گردن دختره کج کرد با ذهنم ذهنش خوندم سریع از پشت بهش حمله کردم سه سوته روانه به زمین شد به سمت دختره رفتم بغلش کرد تلپورد کردم به عمارتم به یکی از اتاق ها گذاشتمش خوردم رفتم برای معامه دکتر لی خبر کردم
لی مین ویو 》 چشام به هم رفت از حال رفتم چشام باز کردم تویه اتاق مشکی با کلش تمامش مشکی بود مردی آمد داخل که روپوش سفید تنش بود سرم درد میکرد آوخ چه دردی میکنه گفت : سلام دخترم من دکتر لی هستم خیلی شانس آوردی که جون سالم به در بردی ...
سرمو پانسمان کرد به سمت دستگیره اتاق رفت کشیدش و جمله آخرش رو گفت : زیاد شیطونی نکن هر خطری در کمین ته رفت منظورش چی بود حالا چیکار دنبال کوله پشتیم گشتم اها پیداش کردم حوصلم سر رفته گوشیم درآوردم به مامانم زنگ بزنم ولی آه از شانس گند گندم آنتن نمیده موهامو با دستام گرفتم جیغ زدم چرا ایش هوخ سرم درد میکنه کنجکاویم گل کرد پس به سمت اتاق های کمد رفتم
شوگا ویو 》 ...
لی مین ویو 》 چشام به هم رفت از حال رفتم چشام باز کردم تویه اتاق مشکی با کلش تمامش مشکی بود مردی آمد داخل که روپوش سفید تنش بود سرم درد میکرد آوخ چه دردی میکنه گفت : سلام دخترم من دکتر لی هستم خیلی شانس آوردی که جون سالم به در بردی ...
سرمو پانسمان کرد به سمت دستگیره اتاق رفت کشیدش و جمله آخرش رو گفت : زیاد شیطونی نکن هر خطری در کمین ته رفت منظورش چی بود حالا چیکار دنبال کوله پشتیم گشتم اها پیداش کردم حوصلم سر رفته گوشیم درآوردم به مامانم زنگ بزنم ولی آه از شانس گند گندم آنتن نمیده موهامو با دستام گرفتم جیغ زدم چرا ایش هوخ سرم درد میکنه کنجکاویم گل کرد پس به سمت اتاق های کمد رفتم
شوگا ویو 》 ...
۳۰.۳k
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.