فیک تقاص پارت ۵۴
هوسوک با خنده گفت نه بابا من ۱۰ ساله که ندیدمش !
پشت خنده ش میتونستم ناراحتی رو ببینم
اینکه دلتنگ برادرش بود ....
منم یه برادر داشتم که الان فهمیدم کیه
من هیچ وقت اینو نمیدونستم به خاطر همین دلتنگ نشدم شاید اگه منم میدونستم اینطوری میشدم
ولی همون زمانی که فک میکردم جیمین مرده هم خیلی دلتنگ شدم !
پس الان هوسوک چه دردی رو تحمل میکنه ؟
هوسوک گفت میشه گفت چون به خاطر سه این باهات بحث کرده نگرانته و همین باعث میشه که مثلا نبودنت روش تاثیر بزاره شاید بهت عادت کرده !
گفتم خب اونوقت این کاری که دارم میرم درسته ؟
هوسوک گفت اره
گفتم چرا ؟
هوسوک گفت اگه بهت عادت کرده باشه باعث میشه قدرتو بدونه و دنبالت بگرده ولی اگه که هیچ حسی نداشته باشه فقط عصبی میشه
گفتم در هر صورت که دنبالم میگرده چون هیونگ شیک منو میخواد
هوسوک گفت اره ولی اون موقع خودت میتونی تشخیص بدی که جونگ کوک بهت عادت کرده یا ازت متنفره !..... نگران نباش
جیمین گفت نامجون میگفت ا/ت میتونه به جونگ کوک کمک کنه ... نظرت چیه ؟
هوسوک گفت ما تو اون مدت پیش جونگ کوک نبودیم که ببینیم وضعیتش چطوریه شاید نامجون چیزی ازش دیده که اینطوری میگه
با تردید گفتم مگه مشکل جونگ کوک چیه ؟
هوسوک با مکث گفت تقریبا ۷ سال پیش وقتی که جونگ کوک ۱۹/۲۰ سالش بود ، مامان مون خودکشی میکنه ... دلیل خودکشیش این بود که مامان بزرگمون مجبورش کرد خودش رو بکشه
جونگ کوک به خاطر مامان مون تو اون باند موند تا بتونه پیشش بمونه ولی بعد از اینکه مامان مون خودکشی کرد هر کاری کرد که از این باند بیاد بیرون نتونست .... جونگ کوک مردن مامان مون با چشمای خودش دیده بود ... حرفای اخرش رو شنیده بود و در اصل تو بغل خودش جون داده ... هیونگ شیک ادعا کرد که مامان مون خودکشی نکرده و به همه گفت که با مرگ طبیعی مرده ...... بعد از این ماجرا ها جونگ کوک افسرده میشه و دچار اختلال روانی میشه و کلا به یه ادم عصبی تبدیل میشه و تصمیم میگیره تو باند بمونه تا انتقامشو از هیونگ شیک و مامان بزرگ بگیره .... همه ی این ماجرا ها دودش از زیر سر مامان بزرگ بلند میشه حتی خودش ادعا میکنه که اصلا خبر نداره هیونگ شیک تو کار خلافه .... کثیف ترین ادمیه که میتونی تو عمرت دیده باشی !
از شنیدن این ماجرا خیلی ناراحت شدم دوست نداشتم دیگه حرف بزنم چون اون مادر هوسوک هم حساب میشد پس واسه هوسوک هم خیلی سخت بوده !
هوسوک خودش ادامه داد و گفت احتمالا بعد از اینکه تو وارد زندگی جونگ کوک شدی ، جونگ کوک عصبانیتش کمتر شده ... خودشو کنترل میکنه و اخلاق بهتری پیدا کرده ... نامجون شاید جوون باشه ولی دکتر جونگ کوکه و از زیر و بم جونگ کوک خبر داره ......... هیچ کس نمیدونه جونگ کوک چقد ادم خوبیه
نمی تونستم بگم من میدونم ادم خوبیه ... چون من هنوزم اونو نمیشناسم
ذاتا ادم شکاکی هستم دست خودم نیست حتی تو بعضی موارد به مامان هم شک میکردم
تو همه ی چیزا دنبال چیزای خوبم ولی یه شک بزرگی هم دارم
دروغ چرا همین شکام تو خیلی مواد بهم کمک کرده ولی خب بعضی جاها اصلا خوب نیست مثلا الان که میخوام شکام رو از بین ببرم ولی نمی تونم !
من خودم میتونستم ببینم درون جونگ کوک چیه ولی بازم نمی تونم بگم ادم خوبیه
جونگ کوک از درون یه ادم مهربونه
پشت خنده ش میتونستم ناراحتی رو ببینم
اینکه دلتنگ برادرش بود ....
منم یه برادر داشتم که الان فهمیدم کیه
من هیچ وقت اینو نمیدونستم به خاطر همین دلتنگ نشدم شاید اگه منم میدونستم اینطوری میشدم
ولی همون زمانی که فک میکردم جیمین مرده هم خیلی دلتنگ شدم !
پس الان هوسوک چه دردی رو تحمل میکنه ؟
هوسوک گفت میشه گفت چون به خاطر سه این باهات بحث کرده نگرانته و همین باعث میشه که مثلا نبودنت روش تاثیر بزاره شاید بهت عادت کرده !
گفتم خب اونوقت این کاری که دارم میرم درسته ؟
هوسوک گفت اره
گفتم چرا ؟
هوسوک گفت اگه بهت عادت کرده باشه باعث میشه قدرتو بدونه و دنبالت بگرده ولی اگه که هیچ حسی نداشته باشه فقط عصبی میشه
گفتم در هر صورت که دنبالم میگرده چون هیونگ شیک منو میخواد
هوسوک گفت اره ولی اون موقع خودت میتونی تشخیص بدی که جونگ کوک بهت عادت کرده یا ازت متنفره !..... نگران نباش
جیمین گفت نامجون میگفت ا/ت میتونه به جونگ کوک کمک کنه ... نظرت چیه ؟
هوسوک گفت ما تو اون مدت پیش جونگ کوک نبودیم که ببینیم وضعیتش چطوریه شاید نامجون چیزی ازش دیده که اینطوری میگه
با تردید گفتم مگه مشکل جونگ کوک چیه ؟
هوسوک با مکث گفت تقریبا ۷ سال پیش وقتی که جونگ کوک ۱۹/۲۰ سالش بود ، مامان مون خودکشی میکنه ... دلیل خودکشیش این بود که مامان بزرگمون مجبورش کرد خودش رو بکشه
جونگ کوک به خاطر مامان مون تو اون باند موند تا بتونه پیشش بمونه ولی بعد از اینکه مامان مون خودکشی کرد هر کاری کرد که از این باند بیاد بیرون نتونست .... جونگ کوک مردن مامان مون با چشمای خودش دیده بود ... حرفای اخرش رو شنیده بود و در اصل تو بغل خودش جون داده ... هیونگ شیک ادعا کرد که مامان مون خودکشی نکرده و به همه گفت که با مرگ طبیعی مرده ...... بعد از این ماجرا ها جونگ کوک افسرده میشه و دچار اختلال روانی میشه و کلا به یه ادم عصبی تبدیل میشه و تصمیم میگیره تو باند بمونه تا انتقامشو از هیونگ شیک و مامان بزرگ بگیره .... همه ی این ماجرا ها دودش از زیر سر مامان بزرگ بلند میشه حتی خودش ادعا میکنه که اصلا خبر نداره هیونگ شیک تو کار خلافه .... کثیف ترین ادمیه که میتونی تو عمرت دیده باشی !
از شنیدن این ماجرا خیلی ناراحت شدم دوست نداشتم دیگه حرف بزنم چون اون مادر هوسوک هم حساب میشد پس واسه هوسوک هم خیلی سخت بوده !
هوسوک خودش ادامه داد و گفت احتمالا بعد از اینکه تو وارد زندگی جونگ کوک شدی ، جونگ کوک عصبانیتش کمتر شده ... خودشو کنترل میکنه و اخلاق بهتری پیدا کرده ... نامجون شاید جوون باشه ولی دکتر جونگ کوکه و از زیر و بم جونگ کوک خبر داره ......... هیچ کس نمیدونه جونگ کوک چقد ادم خوبیه
نمی تونستم بگم من میدونم ادم خوبیه ... چون من هنوزم اونو نمیشناسم
ذاتا ادم شکاکی هستم دست خودم نیست حتی تو بعضی موارد به مامان هم شک میکردم
تو همه ی چیزا دنبال چیزای خوبم ولی یه شک بزرگی هم دارم
دروغ چرا همین شکام تو خیلی مواد بهم کمک کرده ولی خب بعضی جاها اصلا خوب نیست مثلا الان که میخوام شکام رو از بین ببرم ولی نمی تونم !
من خودم میتونستم ببینم درون جونگ کوک چیه ولی بازم نمی تونم بگم ادم خوبیه
جونگ کوک از درون یه ادم مهربونه
۶۹.۲k
۲۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.