فیک ران پارت هفتم
ران که از آمادگی ات مطمئن شده بود انگشتانش رو در آورد. رفت سراغ کشوی بعل تخت و از اون روان کننده و کاندوم برداشت. کاندوم رو باز کرد و پوشید(😂)
و مقداری روان کننده رو خودش مالید. خودش رو بین پاهای ات تنطیم کرد و گفت...
ران:ببین تو الان فقط باید خودتو شل کنی باشه؟
ات باشه ای گفت و صورتشو به سمت دیگه ای برد تا ران اشکاش رو نبینه.
ران بلاخره وارد ات شد ولی فقط اولش. ات از شدت درد جیغ میکشید ران برای اینکه بتونه کنترلش کنه کامل روش دراز کشید و دستای ات رو دور گردنش پیچید. و کم کم بقیه اش رو وارد کرد. ات از شدت درد ناخوناش رو به پشت ران کشید و باعث شد رد ناخوناش بر روی کمر ران بماند و ران ناله ای از لذت سربدهد.
ران:هر وقت دردت گرفت لبمو گاز بگیر. و لبانش رو روی اون غنچه ی گل گذاشت.
ران دیگه تقریبا کامل در ات بود و ضربه هاش دو شروع کرد. ات انقدر دردش گرفت که ناخداگاه لبای ران رو گاز گرفت و باعث شد لباش خون بیاد. ران از درد ناله ای خفه در دهان ات سر داد. ات وقتی طعم خون رو احساس کرد ترسید و لباشو جدا کرد...
ات:وایی من...یعنی معذرت میخواممم...آههه.
ران از این کار خندش گرفت...
ران:عیبی نداره و دوباره لباشونو روی هم گذاشتن. ات کم کم که به ضربات عادت کرده بود دردش کمی کم شد و به لذت تبدیل شد. باز هم ناله میکرد ولی ایندفعه از سر لذت بود...
ران از ات فاصله گرفت و هنگامی که ضربه میزد سرشو سمت سینه ی چپ ات برد و مکید.
ران و ات نزدیک کام کردن بودن.
ران:آهه...لعنتی دارم میامم...
ات منطورش رو نفهمید وی وقتی اون حرف رو زد ضرباتش رو سرعت بخشید و بعد از چند ضربه محکم هر دو کام کردن...
ران بیحال کنار ات دراز کشید و بر خلاف میلش عضوش رو از درون ات در آورد و کاندومش که از آبش پرو بود رد درآورد و گره زد. ات از شدت درد و کمی لذت بیهوش شد. ران با نگاه به ات لبخند زد و دستاشو دورش حلقه کرد و کنارش خوابید.(خون دماغ...🩸😖)
خب امروز مثل آدم تموم کردم برید حال کنید تا فردا...
و مقداری روان کننده رو خودش مالید. خودش رو بین پاهای ات تنطیم کرد و گفت...
ران:ببین تو الان فقط باید خودتو شل کنی باشه؟
ات باشه ای گفت و صورتشو به سمت دیگه ای برد تا ران اشکاش رو نبینه.
ران بلاخره وارد ات شد ولی فقط اولش. ات از شدت درد جیغ میکشید ران برای اینکه بتونه کنترلش کنه کامل روش دراز کشید و دستای ات رو دور گردنش پیچید. و کم کم بقیه اش رو وارد کرد. ات از شدت درد ناخوناش رو به پشت ران کشید و باعث شد رد ناخوناش بر روی کمر ران بماند و ران ناله ای از لذت سربدهد.
ران:هر وقت دردت گرفت لبمو گاز بگیر. و لبانش رو روی اون غنچه ی گل گذاشت.
ران دیگه تقریبا کامل در ات بود و ضربه هاش دو شروع کرد. ات انقدر دردش گرفت که ناخداگاه لبای ران رو گاز گرفت و باعث شد لباش خون بیاد. ران از درد ناله ای خفه در دهان ات سر داد. ات وقتی طعم خون رو احساس کرد ترسید و لباشو جدا کرد...
ات:وایی من...یعنی معذرت میخواممم...آههه.
ران از این کار خندش گرفت...
ران:عیبی نداره و دوباره لباشونو روی هم گذاشتن. ات کم کم که به ضربات عادت کرده بود دردش کمی کم شد و به لذت تبدیل شد. باز هم ناله میکرد ولی ایندفعه از سر لذت بود...
ران از ات فاصله گرفت و هنگامی که ضربه میزد سرشو سمت سینه ی چپ ات برد و مکید.
ران و ات نزدیک کام کردن بودن.
ران:آهه...لعنتی دارم میامم...
ات منطورش رو نفهمید وی وقتی اون حرف رو زد ضرباتش رو سرعت بخشید و بعد از چند ضربه محکم هر دو کام کردن...
ران بیحال کنار ات دراز کشید و بر خلاف میلش عضوش رو از درون ات در آورد و کاندومش که از آبش پرو بود رد درآورد و گره زد. ات از شدت درد و کمی لذت بیهوش شد. ران با نگاه به ات لبخند زد و دستاشو دورش حلقه کرد و کنارش خوابید.(خون دماغ...🩸😖)
خب امروز مثل آدم تموم کردم برید حال کنید تا فردا...
۱۰.۹k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.