قلدر جذاب پارت ۶ ❤
+ یکم بعد جدا شدیم به کوک آروم گفتم :
+ چرا همچین غلطی کردی؟
_ چون دلم نمیخواست مین هو ببوسم .
+ واسه چی ؟ مگه دوست دخترت نیس؟
_ نه چرت میگه .
+ آهان .
نمیدونم چرا ته دلم ذوق عجیبی بود پوفف اروم باش دختر .
* چند ساعت بعد*
+ بلخره مهمونی تموم شد رفتم خونه که صاحب خونم رو دیدم .
صاحب خونه: ویولت باید خونه رو خالی کنی !
+ چی ؟ واسه چی ؟
صاحب خونه : چون واسه پسرم میخواد زودباش !
+ با بغض کولمو برداشتم و وسایلمو جمع کردم نشستم یه کنار و زار زدم که دست فردی رو رو شونم حس کردم برگشتم که با کوک مواجه شدم .
_ پاشو بریم !
+ چی ؟
_ دیدم به حرفم گوش نمیده بلندش کردم و انداختمش رو شانم و بردمش.
+ هویی منو کجا میبری با توعم !
_ گذاشتمش تو ماشینم و رفتم سمت عمارت خودم !
+ کجا میریم اینجا چیکار میکنی؟
_ میخواستم گوشواره ات رو بهت بدم واسه همین تعقیبت کردم که اینو فهمیدم الانم میری تو عمارت من میمونی !
+ اونوقت چرا من دشمنتم!
_ من فقط بخاطر اینکه یه دختر ساعت ۲ شب تو خیابون نباشه اوردمت .
+ اوفف ولی بازم ممنون.
یکم بعد رسیدیم عمارتش خیلی بزرگ بود دهنم وا موند .
_ بخاطر کیوتیش تک خنده ای کردم بعدم دستشو گرفتم و بردم داخل .
_ خب میتونی اینجا بمونی منم میرم عمارت مامان بابام .
+ باشه ممنون .
خواست بره که دستشو گرفتم و لپشو بوسیدم .
اونم لبمو بوسید !
+ یاااااا
_ خودت گفتی هر غلطی بخوام میتونم بکنم بگذریم بای !
+ کوک رف منم وسایلمو چیندم و رفتم یکم خوابیدم.
+ چرا همچین غلطی کردی؟
_ چون دلم نمیخواست مین هو ببوسم .
+ واسه چی ؟ مگه دوست دخترت نیس؟
_ نه چرت میگه .
+ آهان .
نمیدونم چرا ته دلم ذوق عجیبی بود پوفف اروم باش دختر .
* چند ساعت بعد*
+ بلخره مهمونی تموم شد رفتم خونه که صاحب خونم رو دیدم .
صاحب خونه: ویولت باید خونه رو خالی کنی !
+ چی ؟ واسه چی ؟
صاحب خونه : چون واسه پسرم میخواد زودباش !
+ با بغض کولمو برداشتم و وسایلمو جمع کردم نشستم یه کنار و زار زدم که دست فردی رو رو شونم حس کردم برگشتم که با کوک مواجه شدم .
_ پاشو بریم !
+ چی ؟
_ دیدم به حرفم گوش نمیده بلندش کردم و انداختمش رو شانم و بردمش.
+ هویی منو کجا میبری با توعم !
_ گذاشتمش تو ماشینم و رفتم سمت عمارت خودم !
+ کجا میریم اینجا چیکار میکنی؟
_ میخواستم گوشواره ات رو بهت بدم واسه همین تعقیبت کردم که اینو فهمیدم الانم میری تو عمارت من میمونی !
+ اونوقت چرا من دشمنتم!
_ من فقط بخاطر اینکه یه دختر ساعت ۲ شب تو خیابون نباشه اوردمت .
+ اوفف ولی بازم ممنون.
یکم بعد رسیدیم عمارتش خیلی بزرگ بود دهنم وا موند .
_ بخاطر کیوتیش تک خنده ای کردم بعدم دستشو گرفتم و بردم داخل .
_ خب میتونی اینجا بمونی منم میرم عمارت مامان بابام .
+ باشه ممنون .
خواست بره که دستشو گرفتم و لپشو بوسیدم .
اونم لبمو بوسید !
+ یاااااا
_ خودت گفتی هر غلطی بخوام میتونم بکنم بگذریم بای !
+ کوک رف منم وسایلمو چیندم و رفتم یکم خوابیدم.
۳.۳k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.