●.🍷~€Red Kingdom€~🍷.●
●.🍷~€Red Kingdom€~🍷.●
part ;1
دوید از دستش فرار می کرد با ترس !
نباید گیرش میوفتاد !
اگر می گرفتش تمام بدنش و تیکه تیکه می کرد .
گرگ سیاه به دنبال چی بود ؟
کشتنش یا انتقام !
۱۰ سال از جنگ امگاها و الفاها می گذره !
و اون حالا شده امپراتور کل مردم !
همه شاهزاده خانم ات و با پدر عزیزش هیونگ سان فراموش کردن !
دوید !
دنبالش بود به نفس نفس افتاده بود !
اگر تبدیل به گرگ میشد سرعتش زیاد می شد ولی این کارو نمی کرد ! چرا؟
شنل سیاهش توی باد میرقصید!
باید گمش می کرد ولی ولی اون حتمی پیداش می کرد !
ات:برو بمیرررررررررر.
پدرش و کشت! همین طور مادرش !و قلبی رو که براش می تپید اون یه هیولا بود !
چاره چی بود !
شنل و باز کردو پرتش کرد اون ور ! و تبدیل به گرگ شد و زیر برف های درخت قائم شد !
جایی که سایه بود و سفیدی پشماش باعث مخفی شدن میشد
چشمای بنفشه اش و بست !
مثل سایه سیاه از کنارش رد شد !
تپش قلب گرفته بود بد جور !
ات:دوباره باید تغییر جهت خونه بدم !
پرنسس شهر آراگاس تبدیل شده بود به یه
درمانگر جادوگر !
حالا ام باید از دست پادشاه گرگینه ها فرار کنه تا جونش و نگیره ! .
حالا اون رفته بود !
نفس عمیقی کشید و اومد بیرون از زیر برفا .
که یک هو
.....
فالو و لایک یادت نره ها ؛)))))))))))
part ;1
دوید از دستش فرار می کرد با ترس !
نباید گیرش میوفتاد !
اگر می گرفتش تمام بدنش و تیکه تیکه می کرد .
گرگ سیاه به دنبال چی بود ؟
کشتنش یا انتقام !
۱۰ سال از جنگ امگاها و الفاها می گذره !
و اون حالا شده امپراتور کل مردم !
همه شاهزاده خانم ات و با پدر عزیزش هیونگ سان فراموش کردن !
دوید !
دنبالش بود به نفس نفس افتاده بود !
اگر تبدیل به گرگ میشد سرعتش زیاد می شد ولی این کارو نمی کرد ! چرا؟
شنل سیاهش توی باد میرقصید!
باید گمش می کرد ولی ولی اون حتمی پیداش می کرد !
ات:برو بمیرررررررررر.
پدرش و کشت! همین طور مادرش !و قلبی رو که براش می تپید اون یه هیولا بود !
چاره چی بود !
شنل و باز کردو پرتش کرد اون ور ! و تبدیل به گرگ شد و زیر برف های درخت قائم شد !
جایی که سایه بود و سفیدی پشماش باعث مخفی شدن میشد
چشمای بنفشه اش و بست !
مثل سایه سیاه از کنارش رد شد !
تپش قلب گرفته بود بد جور !
ات:دوباره باید تغییر جهت خونه بدم !
پرنسس شهر آراگاس تبدیل شده بود به یه
درمانگر جادوگر !
حالا ام باید از دست پادشاه گرگینه ها فرار کنه تا جونش و نگیره ! .
حالا اون رفته بود !
نفس عمیقی کشید و اومد بیرون از زیر برفا .
که یک هو
.....
فالو و لایک یادت نره ها ؛)))))))))))
۹۲
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.